کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپاک رای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناپاک زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹ناپاکزاده› [قدیمی، مجاز] nāpākzād ۱. حرامزاده؛ ولدالزنا.۲. کسی که اصیل و نجیب نباشد: ◻︎ آن دد ناپاکزاد از هیبتت جان داد از آنک / بود در گوشش هنوز افغان افغان ای ملک (قاآنی: ۹۲۷).
-
ناپاک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خطا
-
پاک و ناپاک
لغتنامه دهخدا
پاک و ناپاک . [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) درست و نادرست .
-
جستوجو در متن
-
بهش
لغتنامه دهخدا
بهش . [ ب ِ هَُ ] (ص مرکب ) مخفف بهوش : چو پاک آفریدت بهش باش پاک که ننگست ناپاک رفتن بخاک . سعدی .اگردر جوانی زدی دست و پای در ایام پیری بهش باش و رای .سعدی .
-
هشیوار
لغتنامه دهخدا
هشیوار. [ هَُ شی ] (ص مرکب ) خردمند و عاقل و هشیار. (برهان ) : تهمتن چنین گفت کای بخردان هشیوار و بیداردل موبدان .فردوسی .به قیدافه گوی ای هشیوار زن جهاندار و بینادل و رای زن . فردوسی .بدو گفت گودرز کای پهلوان هشیوار و جنگی و روشن روان . فردوسی .بیدا...
-
نیکی فزای
لغتنامه دهخدا
نیکی فزای . [ ف َ ] (نف مرکب ) افزاینده ٔنیکی . نیکی و لطف و احسان بسیار کننده : مرا نام خوانند ناپاک رای ترا مرد هشیار نیکی فزای . فردوسی .به فرمان یزدان نیکی فزای که اوی است بر نیک وبد رهنمای . فردوسی .به یزدان گرای و به یزدان گشای که دارنده اوی اس...
-
دروغ آزمای
لغتنامه دهخدا
دروغ آزمای . [ دُ زْ / زِ ] (نف مرکب ) دروغ آزما. آزماینده ٔ دروغ . دروغگو. کذاب : نکوهیده باشد دروغ آزمای سوی بندگان و بسوی خدای . ابوشکور.به گفتار مرد دروغ آزمای کسی بر تو از تو گرفتست جای . فردوسی .دروغ آزمای است چرخ بلندتو دل را به گستاخی اندر مب...
-
دویت
لغتنامه دهخدا
دویت . [ دَ ] (از ع ، اِ) ممال دوات . سیاهی دان . آمه . (ناظم الاطباء). دوات . (لغت محلی شوشتر). دوات مرکب . (از برهان ). محبره . مرکب دان . ظرفی که ماده ٔ سیاه یا رنگین برای نوشتن در آن نهند. (یادداشت مؤلف ) : دویت و قلم خواست ناپاک زن به آرام بنشس...
-
پاکرای
لغتنامه دهخدا
پاکرای . (ص مرکب ) که اندیشه ٔ پاک دارد. پاکیزه رای . صاحب رأی پاک . دانا. مقابل ناپاک رای : جهاندار گفتا بنام خدای بدین نام دین آور پاکرای . دقیقی .کنون هر که دارید پاکیزه رای ز قنّوج و ز دنبر و مرغ و مای ستاره شناسان کابلستان همه پاکرایان زابلستان...
-
هش
لغتنامه دهخدا
هش . [ هَُ ] (اِ) مخفف هوش . زیرکی و ذهن و عقل و شعور. (برهان ) : هر پنج زن دستها ببریدند و آگاهی نداشتند که هش ازایشان بشده بود از نیکورویی یوسف . (تاریخ بلعمی ).هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین . فردوسی .کجا آن هش و دانش و ر...
-
دوستی کردن
لغتنامه دهخدا
دوستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوستی پیوستن . مودت و محبت داشتن . عهد مودت بستن . (ناظم الاطباء). به راه دوستی و علاقه و محبت رفتن با کسی . دوستدار شدن . مهر ورزیدن . دوست شدن . مناسمة. مناسمت . (یادداشت مؤلف ): مخالة؛ دوستی کردن با کسی . خِلال ...
-
شین
لغتنامه دهخدا
شین . [ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِ) عیب وزشتی . ضد زین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از غیاث ). مقابل زین . بدی و زشتی : تیغها لعل گون ز خون حسین چه بود در جهان بتر زین شین . سنایی .قال بی حال عار باشد و شین . سنایی .در خدمت تو اهل هنر ر...
-
بادسار
لغتنامه دهخدا
بادسار. (ص مرکب ) سبک سیر و رونده باشد. (برهان ). سبک سیر و تندرو. (ناظم الاطباء). || مردم سبک و بی تمکین و وقار را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). سبکسر. (اوبهی ) (صحاح الفرس ). یعنی بادمانا که آن سبک سر و بی وزن باشد. (فرهنگ خطی نسخه ٔ کتابخانه ٔ ل...
-
کم زن
لغتنامه دهخدا
کم زن . [ ک َ زَ ] (نف مرکب ) شخصی که خود را و کمالات خود را عظمی ندهد و سهل انگارد. (برهان ) (آنندراج ). آنکه خود و کمالات خود را وقعی و عظمی ندهد و سهل انگارد. (ناظم الاطباء). فروتن و متواضع. آنکه خود یا دیگری را کم انگارد : اگر مردان عالم کم زنانن...
-
نیک نامی
لغتنامه دهخدا
نیک نامی . (حامص مرکب ) حسن شهرت . خوش نامی . نیک نام بودن : جز از نیک نامی و فرهنگ و دادز رفتار گیتی مگیرید یاد. فردوسی (شاهنامه ج 3 ص 19).به آسایش و نیک نامی گرای گریزان شو از مرد ناپاک رای . فردوسی .اگر توشه مان نیک نامی بودروان مان بدان سر گرامی ...