کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپاکزاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناپاکزاده
لغتنامه دهخدا
ناپاکزاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خشوک . ولدالزنا. سند. سنده . سندره . بدنژاد. حرام زاده . که اصیل و نسیب نیست . که نژاده نیست . که از نسل و نطفه ٔ پاک نیست : ز ناپاکزاده مدارید امیدکه زنگی به شستن نگرددسپید. فردوسی .همه ٔ خوارج مشتی ناپاکزاده ، منکر...
-
جستوجو در متن
-
ناپاکزاد
لغتنامه دهخدا
ناپاکزاد. (ص مرکب ) ناپاکزاده . حرام زاده . رجوع به ناپاکزاده شود.
-
بیپدر
واژگان مترادف و متضاد
حرامزاده، ولدالزنا، ناپاکزاده، نامشروع
-
سند
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده ۲. بچهنامشروع
-
ناپاکزادگی
لغتنامه دهخدا
ناپاکزادگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حرامزادگی . نانجیبی . صفت ناپاکزاده .
-
حرامزاده، حرامزاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشوک، خطاییبچه، خطازاده، روسپیزاده، زنازاده، سند، سندره، غیرزاده، ناپاکزاده، نامشروع، ولدالزنا ≠ حلالزاده ۲. تودار، حقهباز، حیلهگر، زیرک، محیل ≠ صاف و صادق
-
ناباکدار
لغتنامه دهخدا
ناباکدار. (نف مرکب ) خلیعالعذار. (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). ناباک . بی پروا. نترس . دلیر. جسور : چنین داد پاسخ ورا کرگسارکه ای نامور مرد ناباکدار. فردوسی .سرخ چهره کافرانی مستحل ناباکدارزین گروهی دوزخی ناپاکزاده سندره .غواص .
-
حرامزاده
لغتنامه دهخدا
حرامزاده . [ ح َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) سِنْد. (صحاح الفرس ) (دهار). سنده . سندره . (صحاح الفرس ). ابن زنیة.ابن غیة. ولدالزنا. زنازاده . مول . زاده ٔ حرام . زاده ٔزنا. ناپاکزاد. ناپاکزاده . خشوک . ولد حرام . فغاک . سنداره . جامغول . خشتوک . ...
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (ص نسبی )منسوب به زنگ . منسوب به قبایل سیاه پوست ساکن افریقای شرقی . زنگباری . سیاه پوست . (از فرهنگ فارسی معین ج 2 و 5). منسوب به زنگ . مصری . حبشی و مردم سیاه رنگ و مردم بیابانی و وحشی و مردم ابله . ج ، زنگیان . (ناظم الاطباء). باشنده...