کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناوک
/nāvak/
معنی
۱. [مصغرِ ناو] ناو کوچک.
۲. تیر؛ تیری که با کمان انداخته شود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیکان، تیر، خدنگ
دیکشنری
groove, nozzle, pipe, ridge
-
جستوجوی دقیق
-
groove 2, sulcus
ناوک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] در کالبدشناسی، فرورفتگی خطی و کمعمق
-
ناوک
واژگان مترادف و متضاد
پیکان، تیر، خدنگ
-
ناوک
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِمصغ .) تیر، تیری که با کمان اندازند.
-
ناوک
لغتنامه دهخدا
ناوک . [ وَ ] (اِ مصغر) (از: ناو + ک ، تصغیر و نسبت و شباهت ) ناوه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مصغر ناو است . (برهان قاطع). ناو خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). || نوعی از تیر باشد و آن تیری است کوچک . و بعضی گویند آلتی است چوبین و میان خالی که تیر ن...
-
ناوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nāvak ۱. [مصغرِ ناو] ناو کوچک.۲. تیر؛ تیری که با کمان انداخته شود.
-
واژههای مشابه
-
mylohyoid groove, mylohyoid sulcus
ناوک آسیالامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] شیاری بر روی سطح داخلی شاخینۀ (ramus) فک پایین که از سوراخ زیروارهای (foramen mandibulae) بهصورت مایل به سمت پایین و جلو امتداد دارد و عصب و سرخرگ آسیالامی در آن قرار دارد
-
primitive groove
ناوک آغازین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ناودان کوچک میانی در امتداد طولی شیار آغازین رویان * ناوک در اینجا به معنای ناودان یا شیار کوچک است.
-
neural groove, medullary groove
ناوک عصبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ناوکی که در فرایند شکلگیری لولۀ عصبی و در نتیجۀ فرورفتگی صفحۀ عصبی رویان و به یکدیگر نزدیک شدن لبههای ایجادشده به وجود میآید
-
ناوک انداختن
لغتنامه دهخدا
ناوک انداختن . [ وَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پرتاب کردن ناوک . افکندن ناوک : گر ناوکی اندازدعمدا بنشاندپیکان پسین ناوک در پیشین سوفار.منوچهری .
-
ناوک سحری
لغتنامه دهخدا
ناوک سحری . [وَ ک ِ س َ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دعای بد و نفرین باشد که در آخرهای شب کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آه سحری : به صور نیمشبی درفکن رواق فلک به ناوک سحری برشکن مصاف قضا. خاقانی .رخنه گردان به ناوک سحری ا...
-
ناوک قلبی
لغتنامه دهخدا
ناوک قلبی . [ وَ ک ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه ته دلی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). آهی که از ته قلب کشند. (ناظم الاطباء). || هجو را نیز گویند که در مقابل مدح است . (برهان قاطع) (آنندراج ). هجو مقابل مدح . (ناظم الاطباء).
-
ناوک افکن
لغتنامه دهخدا
ناوک افکن . [ وَ اَ ک َ ] (نف مرکب ) ناوک انداز. که ناوک افکند.
-
ناوک انداز
لغتنامه دهخدا
ناوک انداز. [ وَ اَ ] (نف مرکب ) ناوک زن . تیرانداز. (از آنندراج ) (بهار عجم ) : نژادش ز افغان سپاهش هزارهمه ناوک انداز و ژوبین گذار. فردوسی .به صندوق پیلان نهادند روی کجا ناوک انداز بود اندر اوی . فردوسی .ابر میسره چل هزار دگرهمه ناوک انداز پرخاشخر....
-
ناوک زدن
لغتنامه دهخدا
ناوک زدن . [ وَ زَ دَ ] (مص مرکب ) ناوک انداختن .