کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناوچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناوچه
/nāvče/
معنی
ناو کوچک؛ کشتی کوچک جنگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناوچه
فرهنگ فارسی معین
(چَ یا چِ) (اِمصغ .) کشتی جنگی کوچک .
-
ناوچه
لغتنامه دهخدا
ناوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) زورق کوچک .جهاز خرد. زورق .کرجی . قایق . کشتی کوچک جنگی . || قالبی که در آن شمش زر و سیم میریزند. (ناظم الاطباء). راط. مسبکه . و آن چیزی است در زر از آهن .
-
ناوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناوژه› (نظامی) nāvče ناو کوچک؛ کشتی کوچک جنگی.
-
واژههای مشابه
-
patrol craft
ناوچۀ گشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] شناور کوچک جنگی که برای انجام گشت و همپایی مورد استفاده قرار میگیرد
-
جستوجو در متن
-
ناوژه
لغتنامه دهخدا
ناوژه . [ ژَ /ژِ ] (اِ مصغر) ناوچه . کشتی کوچک . (از آنندراج ). ناوچه . جهاز کوچک . (ناظم الاطباء). رجوع به ناوچه شود.
-
PT boat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قایق PT، ناوچه اژدر افکن
-
frigates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناوچه ها، کشتی بادبان دار، فرقت، نوعی قایق پارویی
-
شوکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šuke ناوچۀ آهنی که سیم و زر گداخته را در آن میریزند تا شمش شود.
-
سلاک
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) شوشة طلا و نقره که گداخته و در ناوچة آهنین ریخته باشند.
-
مسبکه
لغتنامه دهخدا
مسبکه . [ م َب ِ ک َ ] (اِ) راط. ناوچه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
corvette
گشتناو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی کشتی جنگی کوچک مجهز به سلاحهای سبک که توان جولاندهی آن بسیار زیاد است و از پاسناو کوچکتر و از ناوچۀ گشتی بزرگتر است
-
خفچه
فرهنگ فارسی معین
(خَ چِ) (اِ.) شوشة زر و سیم ، طلا و نقرة گداخته که در ناوچة آهنین ریخته باشند.
-
راط
لغتنامه دهخدا
راط. (اِ) ناوچه . مسبکه . و آن ظرفی است از آهن مانند نیمه قصبه ای که فلز ذوب شده را در آن ریزند. (یادداشت مؤلف ).