کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناهار
/nāhār/
معنی
۱. ‹ناهاری› غذای ظهر.
۲. (صفت) کسی که چیزی نخورده باشد؛ گرسنه؛ ناشتا: ◻︎ چو شیران ناهار و ما چون رمه / که از کوهسار اندر آرد دمه (فردوسی: ۳/۱۵۰)
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] گرسنگی: ◻︎ به کتف شانه برآورده زانو از ادبار / به چشمخانه فروبرده دیده از ناهار (عثمان مختاری: ۲۲۴)
〈 ناهار شکستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] ناشتاییخوردن؛ رفع گرسنگی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چاشت، ناهاری
۲. گرسنه، ناتوان
دیکشنری
lunch, tiffin
-
جستوجوی دقیق
-
ناهار
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاشت، ناهاری ۲. گرسنه، ناتوان
-
ناهار
فرهنگ فارسی معین
= نهار: 1 - (ص .) گرسنه . 2 - روزه دار. 3 - (اِ.) غذایی که ظهر خورده شود.
-
ناهار
لغتنامه دهخدا
ناهار. (ص ) (از: نا، پیشوند نفی و سلب + آهار) لفظاً یعنی بی خورش . بی آش . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || شخصی که از بامداد باز چیزی نخورده باشد و معنی ترکیبی آن ناهار است یعنی ناخورده ، چه آهار به معنی خورش باشد. (برهان قاطع). که از دیرگاه چیز ...
-
ناهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nāhār ۱. ‹ناهاری› غذای ظهر.۲. (صفت) کسی که چیزی نخورده باشد؛ گرسنه؛ ناشتا: ◻︎ چو شیران ناهار و ما چون رمه / که از کوهسار اندر آرد دمه (فردوسی: ۳/۱۵۰)۳. (اسم مصدر) [قدیمی] گرسنگی: ◻︎ به کتف شانه برآورده زانو از ادبار / به چشمخانه فروبرده دیده ا...
-
ناهار
دیکشنری فارسی به عربی
غداء , لحم
-
ناهار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nâhâr طاری: nehâr طامه ای: nâhâr طرقی: pišima کشه ای: nâhâr نطنزی: nâhâr
-
واژههای مشابه
-
ناهار شکستن
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ تَ) (مص ل .) غذا خوردن ، رفع گرسنگی کردن .
-
ناهار خوردن
لغتنامه دهخدا
ناهار خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) ناهار شکستن . صبحانه خوردن . به ناشتا خوردن . || روزه گشادن . روزه بازکردن . افطار کردن . || در تداول ، طعام خوردن به نیمروز.
-
ناهار شکستن
لغتنامه دهخدا
ناهار شکستن . [ ش ِ ک َت َ ] (مص مرکب ) رفع گرسنگی کردن با خوردن : و ترا [ گربه ] با خویشتن آشنائی نمی بینم جز آنکه به خوردن من [ موش ] ناهار بشکنی . (کلیله و دمنه ).به طبع گرسنه چشم حمیت اندیشم که جز به نعمت جود تو نشکند ناهار.عرفی (از آنندراج ).
-
ناهار کردن
لغتنامه دهخدا
ناهار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناهار خوردن . طعام خوردن به نیمروز : در دکان چلوی با وی ناهار کنم .ایرج .
-
ناهار کشیدن
لغتنامه دهخدا
ناهار کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آماده و حاضر کردن غذا.
-
باده ٔ ناهار
لغتنامه دهخدا
باده ٔ ناهار. [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از امر ناگوار، چه خوردن شراب در خلو معده مضر است . ملا شانی تکلو : سیر آمدند مدعیان از می مرادمسکین هنوز باده ٔ ناهار میزند.و عجب از صاحب مصطلحات الشعرا که همین بیت را مستندمی ناهار آورده و ...
-
ناهار خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
تعش , غداء
-
قل ناهار
واژهنامه آزاد
یعنی غذایی که بین صبحانه و ناهار صرف می شود. بیشتر کاربرد آن در شمال ایران می باشد.