کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نان کلاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نان داشتن
لغتنامه دهخدا
نان داشتن .[ ت َ ] (مص مرکب ) ناندار بودن . نانداری . رجوع به ناندار شود. || سودمند بودن . فایده داشتن .- امثال :اگر برای من آب ندارد برای تو نان دارد ؛ معاش ترا تأمین می کند.
-
نان دهقان
لغتنامه دهخدا
نان دهقان . [ ن ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نان پادشاه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). نان در سر خوان پادشاه . (ناظم الاطباء).
-
نان راه
لغتنامه دهخدا
نان راه . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توشه . (آنندراج ). زاد سفر : دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم به کاسه ٔ سم خود می کند ز نعل خمیر.سلیم (از آنندراج ).
-
نان رباط
لغتنامه دهخدا
نان رباط. [ ن ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نانی که به خانقاه میدهند. (ناظم الاطباء) : نان رباط و لقمه ٔ دریوزه گو مباش .سعدی .
-
نان رساندن
لغتنامه دهخدا
نان رساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نان دادن . باذل و بخشنده و پهلودار بودن . بدیگران کمک کردن . به معاش اطرافیان مدد رساندن . عمل نان رسان .
-
نان زرین
لغتنامه دهخدا
نان زرین . [ ن ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب . (برهان قاطع) (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء).
-
نان زنجفیلی
لغتنامه دهخدا
نان زنجفیلی . [ ن ِ زَ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی که از آرد و شکر و روغن سازند و سوده ٔ زنجفیل بر آن پاشند تا خوش طعم و معطر شود.
-
نان شکستن
لغتنامه دهخدا
نان شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نان قطعه قطعه کردن . نان خرد کردن .- نان کسی را شکستن ؛ بر سفره ٔ وی غذا خوردن :- امثال :سرش را بشکن و نانش را مشکن !
-
نان گلاچ
لغتنامه دهخدا
نان گلاچ . [ ن ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی کلاج است و آن حلوائی باشد که عربان قطایف گویند. (برهان قاطع). نام حلوائی که به تازی قطایف گویند. (ناظم الاطباء). || یک قسم نان بسیار نازکی که از نشاسته و تخم مرغ پزند و با شیره ٔ شکر خورند. (منت...
-
نان نخودچی
لغتنامه دهخدا
نان نخودچی . [ ن ِ ن َ / ن ُ خُدْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی است که از آرد نخود و روغن و شکر سازند. نان نخودی .
-
نان نخودی
لغتنامه دهخدا
نان نخودی . [ ن ِ ن َ / ن ُ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی است . رجوع به نان نخودچی شود.
-
نان نوکری
لغتنامه دهخدا
نان نوکری . [ ن ِ ن َ / نُو ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غذائی که از نوکری بهم رسد. (آنندراج ). رزق و روزی و معاشی که از طریق نوکری و خدمت دیگران کردن به دست آید : بر درت بنشینم وقانع شوم بر هرچه هست خاک راه بندگی بهتر ز نان نوکری .سلیم (از آنندراج...
-
نان نهاری
لغتنامه دهخدا
نان نهاری . [ ن ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چاشت . ناشتائی . (ناظم الاطباء).
-
نان وقف
لغتنامه دهخدا
نان وقف . [ ن ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نانی که در راه خیرات دهند. (ناظم الاطباء) : آن را که سیرت خوش و سرّی است با خدابی نان وقف و کاسه ٔ دریوزه زاهد است . سعدی .|| نانی که موقوفات دیگران به دست آرند. معاشی که به طفیل موقوفه ای تأمین شود : یک...
-
نان آور
لغتنامه دهخدا
نان آور. [ وَ ](نف مرکب ) در تداول ، آنکه معاش اهل خانه را متحمل است . رئیس خانواده که معاش اعضای آن بعهده ٔ اوست . پدرخانواده . شوهر. رئیس خاندان . متکفل معاش اهل بیت .