کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نانی
لغتنامه دهخدا
نانی . (ص نسبی ) منسوب به نان . || دوست نانی ؛ آنکه به قصد تأمین معاش اظهار دوستی کند. که در دوستی و اظهار محبت نظرش جلب منفعتی باشد. مقابل یار جانی . || نوکر و خدمتکاری که به ازای نان خوراک خدمت کند و جز آن مزدی نگیرد. مقابل جامگی . رجوع به جامگی ش...
-
واژههای مشابه
-
یک نانی
لغتنامه دهخدا
یک نانی . [ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک نان . که تنها یک نان دارد. بی چیز : چشمه ٔ حکمت که سخندانی است آب شده زین دو سه یک نانی است .نظامی .
-
نانی نی
لغتنامه دهخدا
نانی نی . (اِخ ) جیووانی ماریا. آهنگ ساز نامدار ایتالیایی است . وی به سال 1545 م . متولد شد و در سال 1607 درگذشت .او معروفترین مدرسه ٔ موزیک شهر رم را تأسیس کرد.
-
واژههای همآوا
-
نعنی
واژهنامه آزاد
یک نوع حرکت ورزشی که در گودهای زورخانه در پشت تخته شنا انجام می شود
-
نعنی
واژهنامه آزاد
به نوعی گهواره که برای نوزاد استفاده میگردد گفته میشود. که با تکان دادن نوزاد باعث ایجاد آرامش برای آن میگردد.
-
جستوجو در متن
-
لترتمه
لغتنامه دهخدا
لترتمه . [ ل َ ت ِ م َ / م ِ ] (ص ) (ظاهراً ترکی است ).لترمه . نانی آب بسیار در آن مانده . نانی که آب بسیار دارد. نانی که برشته نشده باشد. نانی که خوب نپخته باشد. نانی که خمیرش ور نیامده باشد. نانی سخت سطبرو ناپخته . || حریره یا آشی آب آن بشده .
-
انگشتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگشتوا› [قدیمی] 'angeštu نانی که بر روی آتش زغال پخته شود.
-
ساجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به ساج۱) [ترکی. فارسی] sāji نانی که بر روی ساج پخته میشود.
-
ترید، تلیت، تیلیت، تریت
لهجه و گویش تهرانی
پاره نانی که در آبگوشت و غیر آن خیسانده میشود.
-
شیرمال،شیره مال
لهجه و گویش تهرانی
نانی که روی آن شیره زده اند
-
خشکنان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - نانی که با آرد و روغن و شکر پزند. 2 - نانی که بدون خورش بخورند.
-
انگشتوا
لغتنامه دهخدا
انگشتوا. [ اَ گ ِ ] (اِ) نانی که بر انگشت پزند. (از شرفنامه ٔ منیری ). نانی که بر روی آتش زغال و غیره پزند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از هفت قلزم ). نانی که بر انگشت و اخگر پزند. (فرهنگ سروری ). و رجوع به انگشتو و آنندراج شود.