کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامی خلجستانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نامی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
نامی اصفهانی . [ ی ِ اِف َ ] (اِخ ) نورانی خباز، متخلص به نامی . او راست :در عشق توام گشته دل و جان دشمن ای در طلبت پای به دامان دشمن در دست مرا دشمن و در جان دشمن وز دست تو دستم به گریبان دشمن .(از صبح گلشن ص 503) (قاموس الاعلام ج 6).
-
نامی بدایونی
لغتنامه دهخدا
نامی بدایونی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عبدالغنی بدایونی ، متخلص به نامی . از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در جبل پورهند به خدمت انگلیسان مشغول بوده است . او راست :مرا بر سینه صد داغ است و باور نیست جانان رامسلمانان از این ...
-
نامی بکری
لغتنامه دهخدا
نامی بکری . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) میر محمد معصوم ترمدی بکری . رجوع به نامی ترمدی شود.
-
نامی تبریزی
لغتنامه دهخدا
نامی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ازسخنوران قرن دهم تبریز است . سام میرزا صفوی این بیت را از وی نقل کرده است :ای خوش آن ساقی که ما را جام بیهوشی دهدتا ز غمها یک نفس ما را فراموشی دهد.و رجوع به دانشمندان و سخن سرایان آذربایجان ص 370 شود.
-
نامی ترمدی
لغتنامه دهخدا
نامی ترمدی . [ ی ِ ت َم َ ] (اِخ ) (میر... خان ) محمدمعصوم بن میر سیدصفائی ترمدی بکری . از شاعران اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم است . وی به روایت مؤلف «شمع انجمن » متوطن بهکر هندستان بوده است و «از طرف اکبرپادشاه به سفارت پیش شاه عباس ماضی » رفته...
-
نامی تهرانی
لغتنامه دهخدا
نامی تهرانی . [ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) (ملا...) افضل ، متخلص به نامی . به روایت سام میرزا صفوی «شعرش بغایت رنگین و متین است و در اثنای جوانی به مفاجا درگذشت ، مردم را گمان بود که نوربخشیه او را تسمیم نموده اند». او راست :پیش مردم چند لافم کز سگانم یار راآن...
-
نامی خیرآبادی
لغتنامه دهخدا
نامی خیرآبادی . [ ی ِ خ َ ] (اِخ ) (مولوی حاجی ...) تراب علی ،متخلص به نامی . از پارسی گویان هند است و به روایت مؤلف تذکره ٔ نتایج الافکار: در خیرآباد لکهنو تولد یافت ، سپس به کلکته رفت و از آنجا سفری به ایران و عربستان کرد و سرانجام به مدرس بازگشت ...
-
نامی دهلوی
لغتنامه دهخدا
نامی دهلوی . [ ی ِ دِ ل َ ] (اِخ ) بلدیوسنگه ٔ دهلوی . از پارسی گویان هند است و مؤلف تذکره ٔ نگارستان سخن این بیت را از او آورده است :آن رند خردسوزم کز مستی و مدهوشی در کعبه پرستم بت ، در دیر نماز آرم .
-
نامی سبزواری
لغتنامه دهخدا
نامی سبزواری . [ ی ِ س َ ] (اِخ ) در قرن نهم میزیسته است و تفنن را شعری میگفته . امیر علیشیر نوائی وی را چنین توصیف کرده است : در صنعت خط و انشا بی مثل و نظیر است و جوانی صافی دل و روشن ضمیر ولیکن بسی خودپسند است و به قید خودپسندی دربند. او راست :لاف...
-
نامی کاشانی
لغتنامه دهخدا
نامی کاشانی . [ ی ِ ] (اِخ ) (سید...) مهدی طباطبائی قصاب کاشانی .وی از شاعران قرن سیزدهم است و به روایت گنج شایگان : «چون سخت رند و قلاش است و میخواهد به اسم صله و جایزه کدیه و استکلاش [ ؟ ] ننماید به شغل حسابی خویش که قصابی است تلاش در امرار معاش می...
-
نامی کرمانشاهی
لغتنامه دهخدا
نامی کرمانشاهی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) از شاعران متأخر کرمانشاه است . هدایت آرد: «از اجله ٔ شعرای این عهد بوده و مداحی حکام آن بلده [ کرمانشاه ]را مینموده » . او راست :نماز شام که این چرخ آهنین دولاب نمود آتش خورشید را نهان در آب فلک چو چشمه ٔ سیماب و ...
-
نامی کشمیری
لغتنامه دهخدا
نامی کشمیری . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) از پارسی گویان هند است و مؤلف صبح گلشن این دو بیت را از او آورده است :هرگز دلم به غیر تو مایل نمیشودوز دیده نقش روی تو زایل نمیشوددستم بریده باد چه کار آیدم بگودر گردن بتان چو حمایل نمیشود.رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص ...
-
نامی گیلانی
لغتنامه دهخدا
نامی گیلانی . [ ی ِ ] (اِخ ) این بیت را مؤلف تذکره ٔ نگارستان سخن به نام او ثبت کرده است :ما را فریب عافیت از راه برده بودناسازی زمانه به فریاد من رسید .جز این اطلاعی از حال وی به دست نیامد.
-
بزرگ نامی
لغتنامه دهخدا
بزرگ نامی . [ ب ُ زُ ] (حامص مرکب ) شهرت . نام آوری : بزرگ نامی جوید همی و نام بزرگ نهاده نیست بکوی و فکنده نیست بدر.فرخی .
-
پاک نامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] pāknāmi نیکنامی.