کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناموسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناموسی
لغتنامه دهخدا
ناموسی . (ص نسبی ) منسوب به ناموس ، نام نیک و نیکنامی . (از ناظم الاطباء).- بی ناموسی ؛ رسوائی . بدنامی . (از ناظم الاطباء). فضیحت . پاس ناموس دیگران نداشتن . به ناموس و حرم دیگران تجاوز کردن . بی عفتی . بی عفافی . بدچشمی . ناپاکی . || امر ناموسی ؛ ...
-
واژههای مشابه
-
honour killing
قتل ناموسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] قتل یکی از بستگان، بهویژه دختران و زنانی که باعث بیآبرویی در خانواده شدهاند
-
بی ناموسی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - انجام کار خلاف و یا نامشروع که باعث بدنامی و بی آبرویی می شود. 2 - بی ناموس بودن .
-
بی ناموسی
لغتنامه دهخدا
بی ناموسی . (حامص مرکب ) بی عفافی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بی ناموس شود.
-
بی ناموسی،() کردن
لهجه و گویش تهرانی
کارخلاف شرع انجام دادن،هتک ناموس
-
جستوجو در متن
-
honor killing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قتل ناموسی
-
unchastity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی خوابی، بی عفتی، بی ناموسی
-
بی شرفی
لغتنامه دهخدا
بی شرفی . [ ش َ رَ ] (حامص مرکب ) کیفیت و حالت بی شرف . بی حرمتی . بی آبرویی . بی عرْضی . بی ناموسی . فرومایگی . دنأت .
-
بی سیرتی
لغتنامه دهخدا
بی سیرتی . [ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سیرت . بی آبرویی و رسوایی . (ناظم الاطباء). بی ناموسی . (آنندراج ). || فسق و فجور و سلوک برخلاف شرع . (ناظم الاطباء).
-
بی غیرتی
لغتنامه دهخدا
بی غیرتی . [ غ َ / غ ِ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی غیرت . بی ناموسی . بی شرفی . بی حیایی . بی دردی . بی عاری . که رشگن نبود بر ناموس خود. رکاکت . بی رگی : لیکن بحساب کاردانی بی غیرتی است بی زبانی . نظامی .رجوع به غیرت و بی غیرت شود.
-
سالوسی
لغتنامه دهخدا
سالوسی . (حامص ) دغلی . مکر. فریب . (استینگاس ). مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق . عوام فریبی . فند. (ناظم الاطباء) : خانه های ما بگیرد او بمکربرکند ما را بسالوسی ز وکر. (مثنوی ).نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت که خود را بر تو می بندم بسا...
-
ناحفاظی
لغتنامه دهخدا
ناحفاظی . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) عمل ناحفاظ. بی احتیاطی . رعایت احتیاط نکردن : چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟ نظامی . || بدکاری . بی شرمی . بی حیائی . بی عفتی . نداشتن تقوی . ناپرهیزگاری . بی ناموسی . در ناموس دیگران طمع کردن ...
-
ناشایست
لغتنامه دهخدا
ناشایست . [ ی ِ ] (ص مرکب ) چیزی که شایسته و لایق نباشد. (ناظم الاطباء). نادرخور. نامناسب . نالایق . ناشایسته . ناسزاوار. نازیبنده . نابجا. || ناروا. حرام . ممنوع . محظور. منهی . ناجایز. گناه . بزه : یاری خواستم از باری تبارک و تعالی به گزاردن آنچه ب...