کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامنتظم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامنتظم
لغتنامه دهخدا
نامنتظم . [ م ُ ت َ ظَ ] (ص مرکب ) پراکنده . بی انتظام . مقابل منتظم .
-
جستوجو در متن
-
منتظم
واژگان مترادف و متضاد
آراسته، بسامان، مرتب، منظم ≠ نامنتظم، غیرمنتظم
-
shear thickening fluid, dilatant fluid, dilatant2
سیال گرانشوندۀ برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] سیالی دارای ذرات نامنتظم که گرانرَوی ظاهری آن براثر افزایش آهنگ برش زیاد میشود
-
ناپیوسته
لغتنامه دهخدا
ناپیوسته . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نپیوسته . پیوسته نشده . منفصل . جدا. || نامنتظم . گسسته . پراکنده .
-
تولنگی
لغتنامه دهخدا
تولنگی . [ ل ِ ] (ص ) تلنگی . (ناظم الاطباء). این کلمه را با «شرابی » آرند. شرابی تولنگی چون مزدوجی و از آن مرد دائم الخمر نامنتظم در اخلاق اراده کنند. و ترکان عثمانی این کلمه را به معنی گدا استعمال کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تلنگی شود.
-
شوریده و گوریده
لغتنامه دهخدا
شوریده و گوریده . [ دَ / دِ وُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) درهم و برهم و غیرمرتب و نامنتظم . سخت درهم و برهم ، چنانکه اسباب خانه و امور شخصی و غیره : اطاقی شوریده و گوریده ؛ غیرمرتب و نامنظم . (یادداشت مؤلف ). || زلف بهم تاب خورده چون نمد. مقابل ...
-
ناآراسته
لغتنامه دهخدا
ناآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آراسته . بدون زینت . نامزیّن . غیرمطرد. || نامهیا. آماده نشده . غیر مستعدّ. ناساخته . نابسیجیده . || نامنتظم . نامرتب . بدون نظم و ترتیب . || تباه . غیرمعمور. نابسامان . عَسطَلَة؛ سخن ناآراسته . هُراء؛ سخن ...
-
ثغثغة
لغتنامه دهخدا
ثغثغة. [ ث َ ث َ غ َ ] (ع مص ) ثغثغه در کلام ؛ سخن از میان دندانها گفتن . || در سخن تخلیط کردن . سخن نامنتظم گفتن . تشویش و اضطراب در سخن . || دندان جنبانیدن سخن گوی در دهان و در لرزه آمدن چنانکه سخن او فهمیده نشود. || گزیدن کودک پیش از دندان برآوردن...
-
پاتلن
لغتنامه دهخدا
پاتلن . [ ت ِ ل َ ] (اِخ ) نام وکیل عدلیه ای در یکی از داستانهای قرن پانزدهم میلادی و اکنون مترادف مکر، حیله ، دسیسه ، خیانت ، تملق و تزویر. از داستان مضحکی که راجع به او در مائه ٔ پانزدهم میلادی معروف بود «بردیس » و «پالاپرا» در مائه ٔ هیجدهم کمدی م...
-
وضع
لغتنامه دهخدا
وضع. [ وَ ] (ع مص ) موضع [ م َ ض ِ / م َ ض َ ] .موضوع . بنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). نهادن چیزی رابر جای . (منتهی الارب ). بار نهادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلاف رفع. (اقرب الموارد).- وضع حمل ؛ نهادن بار. زادن .- وضع ید ؛ خور...