کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامناسبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامناسبی
لغتنامه دهخدا
نامناسبی . [ م ُ س ِ ] (حامص مرکب ) مناسب نبودن . مناسبت نداشتن . درخورد و سزاوار و بجا و بموقع نبودن .
-
نامناسبی
دیکشنری فارسی به عربی
ازعاج , نقص
-
جستوجو در متن
-
pseudonymously
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور نامناسبی
-
ناجور بودن
لغتنامه دهخدا
ناجور بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) عدم تناسب . نامتناسبی . ناهماهنگی . ناسازگاری . || نامناسبی . نابابی .
-
خرس
فرهنگ فارسی معین
(خِ) (اِ.) پستانداری است از راستة گوشت خواران تنومند و قوی ، با بدنی پُر پشم که می تواند روی دو پا بایستد و از درخت بالا رود. ؛ با ~ توی جوال رفتن کنایه از: با شخص نامناسبی سر و کار پیدا کردن .
-
ازعاج
دیکشنری عربی به فارسی
دلخوري , ازار , اذيت , ممانعت , ازردگي , رنجش , رنجش اور , بي ارام کردن , ناراحت کردن , اسوده نگذاشتن , اشفتن , مضطرب ساختن , بي قراري , ناارامي , زحمت , ناراحتي , دردسر , ناسازگاري , ناجوري , نامناسبي , اسيب , اسباب زحمت
-
نقص
دیکشنری عربی به فارسی
نقص , کمي , کمبود , کسر , ناکارايي , نقطه ضعف , صعف اخلا قي , ضعف , تيغه شمشير , عيب , نابسندگي , نارسايي , نامناسبي , بي کفايتي , عدم تکافو , کسري
-
مَحِيضِ
فرهنگ واژگان قرآن
عادت ماهيانه زنان - حيض- قائدگي (چرخهٔ قاعدگی یا سیکل قاعدگی در واقع تغییرات فیزیولوژیکی است که در زنان بارور جهت تولیدمثل جنسی رخ میدهد و هر ماه یک تخمک بالغ شده و آمادهٔ تشکیل جنین میشود. در این مدت به تدریج بافت رحم نیز آمادهٔ نگهداری جنین میشو...
-
مغز
لغتنامه دهخدا
مغز. [ م َ ] (اِ) ماده ٔ عصبی که در جوف کله ٔ سرواقع شده و آن را پر کرده . (ناظم الاطباء). مخ . دماغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دماغ . و با لفظ کافتن و خراشیدن و پریشان کردن و پریشان شدن و پریشان داشتن و در عطسه افکندن و در رعاف آوردن و در استخوا...
-
امیرکبیر
لغتنامه دهخدا
امیرکبیر. [ اَ ک َ ] (اِخ ) میرزاتقی خان ، پسر محمدباقر فراهانی ، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین وزرای ایران در دوره ٔ اسلامی است . وی در حدود سال 1223 هَ .ق . متولد شد. از دوره ٔ کودکی و...
-
پطر
لغتنامه دهخدا
پطر. [ پ ِ ] (اِخ ) ملقب به کبیر. نام تسار روسیه که از 1672 تا 1725 م . حکومت کرد وی در مسکو بسال 1672 م . تولد شد و با قوت اراده قدرت استره لیتزها را از میان برد و بر آن شد که قوم خویش را به ملتی متمدن مبدل سازد و تمدن مغرب را در کشور خویش منتشر کند...