کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامعمول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامعمول
لغتنامه دهخدا
نامعمول . [ م َ ] (ص مرکب ) که معمول و متداول نیست . متروک . دمده . که مرسوم و رایج نیست .
-
جستوجو در متن
-
kinetosis, kinesia
اختلال حرکت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] هرگونه اختلال ناشی از حرکت نامعمول
-
خوارق
واژگان مترادف و متضاد
۱. امورشگفتانگیز، کارهای شگفتآمیز، امور نامعمول، عجایب ۲. کرامات، معجزات
-
متعارفی
واژگان مترادف و متضاد
۱. معمولی، عادی ≠ غیرعادی، نامعمول ۲. اعشاری، دهدهی ≠ کسری
-
نامتعارف
لغتنامه دهخدا
نامتعارف . [ م ُ ت َ رِ] (ص مرکب ) نامعمول . نامتداول . غیرمستعمل . متروک .
-
secondary stuttering
لکنت ثانویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی لکنت که با آگاهی و احساس ناخوشآیند و ناراحتی همراه است و تلاش برای تعدیل آن به حرکتهای نامعمول در سر و صورت و بدن منجر میشود
-
paraphilia
کژکامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی اختلال جنسی که در آن رفتارها یا تخیلات نامعمول و غریب برای تهییج جنسی لازم است متـ . کژکامی جنسی
-
air pollution episode
رخداد آلودگی هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] افزایش نامعمول غلظت آلایندههای هوا در یک دورۀ زمانی که ممکن است موجب بیماری یا مرگ شود
-
late blowing
دیربادکردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نقصی در پنیر که به تولید گاز و طعم نامعمول منجر میشود و ناشی از تخمیر با باکتری کلُستریدیوم تیروبوتیریکوم است متـ . بادکردگی blowing
-
آخرزمان
فرهنگ فارسی معین
(خَ. زَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - دورة آخر. 2 - قسمت واپسین از دوران روزگار که به قیامت متصل گردد، آخرالزمان . 3 - مجازاً روزگاری که در آن حوادث نامعمول یا کارهای ناپسند زیاد روی می دهد. ؛ پیغمبر ~محمّد مصطفی (ص ).
-
مسلوک
لغتنامه دهخدا
مسلوک . [ م َ ](ع ص ) نعت مفعولی از سلک . پاسپرده کرده شده و رفته شده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن کرده شده .(آنندراج ) (غیاث ). پاسپرده . پی سپرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). سلوک شده . راه رفته : رسمی قدیم است و عهدی بعید تا این رسم ، معهو...