کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامزروع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نامزروع
مترادف و متضاد
بایر، لمیزرع، ناکاشته ≠ کشته، مزروع
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامزروع
واژگان مترادف و متضاد
بایر، لمیزرع، ناکاشته ≠ کشته، مزروع
-
نامزروع
لغتنامه دهخدا
نامزروع . [ م َ ] (ص مرکب ) کاشته نشده . (ناظم الاطباء). ناکاشته . ناکشته .- زمین نامزروع ؛ بائره : و همچنین زمین های بائر و نامزروع نپیماید. (تاریخ قم ص 107).
-
جستوجو در متن
-
ناکاشته
واژگان مترادف و متضاد
بایر، نامزروع ≠ کاشته، مزروع
-
غیرمزروع
واژگان مترادف و متضاد
بایر، کویر، لمیزرع، نامزروع ≠ مزروع
-
لمیزرع
واژگان مترادف و متضاد
بایر، خراب، سباخ، غیرمزروع، کویر، نامزروع، نمکزار، هامون ≠ مزروع، دایر
-
بایر
واژگان مترادف و متضاد
۱. کویر، لمیزرع، موات، نامزروع، هامون ۲. خراب، نامسکون، ویران، ویرانه ≠ آباد، دایر، معمور
-
بائره
لغتنامه دهخدا
بائره . [ ءِ رَ ] (ع ص )تأنیث بائر. زمین خراب و نامزروع . (منتهی الارب ).
-
خرایگ
لغتنامه دهخدا
خرایگ . [ خ َ ی َ ] (اِ) زمین نامزروع . || دشت . || جریب . || یخ . || بیخ و ریشه . (از ناظم الاطباء).
-
بوار
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرسوده، کهنه، مندرس ≠ نو ۲. کساد، کسادی ۳. فنا، نیستی، هلاک ≠ بقا ۴. خرابی، ویرانی ≠ آبادی ۵. بایر، لم یزرع، نامزروع ≠ پررونق
-
نکشته
لغتنامه دهخدا
نکشته . [ ن َ ک ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کاشته ناشده . ناکاشته . نامزروع . زمینی که زراعت نشده است . بذری که آن را نکاشته اند. || (ق مرکب ) بی آنکه زراعت کند: نکشته می درود.
-
هرزآب
لغتنامه دهخدا
هرزآب . [ هََ ] (اِ مرکب ) آبی که از کشتزار به زمین لم یزرع رود. (یادداشت به خط مؤلف ). آبی که از کردهای سیراب شده سرازیر گردد و به زمین های نامزروع روان شود. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
بائر
لغتنامه دهخدا
بائر. [ ءِ ] (ع ص ) از بوار، مقابل دایر. فاسد. بی حیز. متروک . || زمین بائر؛زمین خراب و نامزروع . در عربی : بائرة؛ زمین خراب نامزروع . (منتهی الارب ). || رجل ٌ حائر بائر؛ مرد سرگشته ٔ خودرای . (منتهی الارب ). || چاه کننده . || آتشدان کننده . (از منته...
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. [ ب َ ] (ع اِ) زمین خراب نامزروع یا زمینی که یک سال بی زراعت گذارند تا در سال آینده بسیار رویاند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین خراب . ابوار و بیران جمع آن است . (مهذب الاسماء). || آزمایش . || هلاکی . || کساد بازار و جز آن . (من...
-
محال خالصه
لغتنامه دهخدا
محال خالصه . [ م َ ل ِ ل ِ ص َ / ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) محال خاصه . در اصطلاح دوره ٔ صفویه اماکن و اراضی متعلق به شخص پادشاه است ، در مقابل محال دیوان که اراضی و املاک متعلق به کشور و دولت است : شغل مشارالیه [ وزیر دارالسلطنه ٔ اصفهان ] آن است...