کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامزد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامزد کردن
لغتنامه دهخدا
نامزد کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین کردن . انتخاب کردن . گزیدن : یکی لشکری نامزد کرد شاه کشید آنگهی تور لشکر به راه . فردوسی .چو آمد ز پهلو برون پهلوان همه نامزد کرد جای گران . فردوسی .امیر اجل سیدابوالفضل امیر بوری را با فوجی ترکمانان نامزد ...
-
نامزد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رشح , مرشح
-
واژههای مشابه
-
front runner/ frontrunner/ front-runner
نامزد پیشتاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نامزدی که در یک انتخابات یا رأیگیری بیشترین بخت پیروزی را دارد
-
نامزد انتخابات
دیکشنری فارسی به عربی
مدافع
-
نامزد شده
دیکشنری فارسی به عربی
مشغول
-
نامزد (مرد)
دیکشنری فارسی به عربی
کتيب
-
نامزد گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
کتيب
-
نامزد (زن یادختر)
دیکشنری فارسی به عربی
کتيبة
-
جستوجو در متن
-
put forward
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مطرح کردن، نامزد شدن، طرح کردن، نامزد
-
nominate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامزد کردن، کاندید کردن، منصوب کردن، نامیدن، معرفی کردن
-
رشح
دیکشنری عربی به فارسی
کانديد کردن , ناميدن , معرفي کردن , نامزد کردن
-
name-dropping
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامزد کردن
-
nominates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامزدهای، نامزد کردن، کاندید کردن، منصوب کردن، نامیدن، معرفی کردن