کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نالایق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نالایق
/nālāyeq/
معنی
۱. بیلیاقت.
۲. [قدیمی] بیارزش؛ کمبها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیصلاحیت، بیعرضه، بیقابلیت، بیکفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب
۲. بیارج، کمبها ≠ شایسته، لایق، مستعد
دیکشنری
good-for-nothing, inept
-
جستوجوی دقیق
-
نالایق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیصلاحیت، بیعرضه، بیقابلیت، بیکفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب ۲. بیارج، کمبها ≠ شایسته، لایق، مستعد
-
نالایق
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ فا - ع . ] (ص .) بی لیاقت .
-
نالایق
لغتنامه دهخدا
نالایق . [ ی ِ ] (ص مرکب ) بی لیاقت . (ناظم الاطباء). که قابلیت و لیاقت ندارد. بی عرضه . بی کفایت . || ناقابل . بی ارزش .کم بها. که لایق و ارجمند و ارزنده نیست : گر به سوی ضعفایت ز تفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است . شمس ملک آرا. || بی منا...
-
نالایق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] nālāyeq ۱. بیلیاقت.۲. [قدیمی] بیارزش؛ کمبها.
-
جستوجو در متن
-
ناسزاوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāsezāvār نالایق؛ ناشایسته.
-
نافرزام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nafarzām ناشایست؛ ناشایسته؛ نالایق؛ نکوهیده.
-
غیرمستحق
واژگان مترادف و متضاد
ناسزاوار، ناشایسته، نالایق، نامستحق ≠ مستحق
-
بیقابلیت
واژگان مترادف و متضاد
بیصلاحیت، بیعرضه، بیلیاقت، نالایق ≠ لایق
-
ناشایست
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ په . ] (ص .) نالایق ، ناسزاوار.
-
باوجود
واژگان مترادف و متضاد
باعرضه، باکفایت، کارآ، کاردان، لایق ≠ نالایق
-
بیکفایت
واژگان مترادف و متضاد
بیصلاحیت، بیعرضه، بیلیاقت، ناقابل، نالایق ≠ باعرضه، باکفایت
-
بیلیاقت
واژگان مترادف و متضاد
بیصلاحیت، بیعرضه، ناشایسته، ناقابل، نالایق ≠ لایق
-
ناکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nākes نااهل؛ نالایق؛ پست و فرومایه؛ بیسروپا؛ بدسرشت.
-
چلفتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] čolofti بیدستوپا و بیعرضه و نالایق؛ بیکاره؛ پخمه.