کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناقه ٔ صالح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نَاقَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
شتر ماده
-
حجر ناقه
لغتنامه دهخدا
حجر ناقه . [ ح َ ج َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مستوفی گوید: در چراگاه شتر میباشد (؟). چون آنرا بر خوان و سفره ٔ طعام نهند هرکه از آن خورد لذتش نداند. (نزهة القلوب ).
-
جستوجو در متن
-
قدارة
لغتنامه دهخدا
قدارة. [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن صالح پی کن ناقه ٔ صالح علیه السلام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شتر صالح
لغتنامه دهخدا
شتر صالح . [ ش ُ ت ُ رِ ل ِ ] (اِخ ) ناقه ٔصالح . شتر که به صالح پیمبر تعلق داشت و خداوند او را حجت بر دعوی نبوت صالح قرار داده بوده و صالح مردم را از آزار ناقه برحذر داشته بود ولی روزی کافران در کمین ناقه ٔ صالح نشستند، چون از آبشخور بازآمد نخست پی ...
-
قیدار
لغتنامه دهخدا
قیدار. [ ق َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ). وی عاقر ناقه ٔ صالح بود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) ثمود. موسوم به قدار. وی عاقر ناقه ٔ صالح است . (الموشح ).
-
شمس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: شُمُوس] šams ۱. آفتاب؛ خورشید.۲. نودویکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۵ آیه؛ ناقۀ صالح.
-
اشتر صالح
لغتنامه دهخدا
اشتر صالح . [ اُ ت ُ رِ ل ِ ] (اِخ ) شترصالح . ناقه ٔ صالح . اشتری بوده است که حضرت صالح پیغمبر، بمعجزه و امر خدا از میان کوه بیرون آورده . بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: پس صالح گفت : چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که ازین کوه سنگ خاره اشتری بیرون آری ، ما...
-
سالف
لغتنامه دهخدا
سالف . [ ل ِ] (اِخ ) از قوم ثمود که نام پدر قدار، پی کننده ٔ ناقه ٔ صالح پیغمبر(ع ) است . (حبیب السیر چ قدیم ص 15).
-
شرر زدن
لغتنامه دهخدا
شرر زدن . [ ش َ رَرْ زَ دَ ] (مص مرکب ) برافروختن . شعله ور ساختن . جرقه زدن بر چیزی و درافروختن آن : کجاست ناقه و کو صالح و کجا شد هودکه زآتش اجل اندر امل زدند شرر.ناصرخسرو.
-
قنسرین
لغتنامه دهخدا
قنسرین . [ ق ِن ْ ن َ ] (اِخ ) شهرستانی است به شام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). این شهر در طول 39 درجه و 20 دقیقه و عرض 35 درجه و 20 دقیقه و ارتفاع 78 درجه در اقلیم چهارم واقع است و صاحب زنج گوید: طول قنسرین 33 درجه و عرض آن 3413 درجه است . در کو...
-
صالح پیغمبر
لغتنامه دهخدا
صالح پیغمبر. [ل ِ ح ِ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) وی پیغمبر ثمود است . صاحب تاریخ گزیده نسب او را چنین نویسد: صالح بن آسف بن عبیدبن ناحج بن خادربن ثمودبن حاثربن ادهم بن سام بن نوح . در ترجمه ٔ تاریخ طبری گوید صالح از فرزندان سام بن نوح است و این گروه ...
-
رکبانة
لغتنامه دهخدا
رکبانة. [ رُ ن َ ] (ع ص ، اِ) شترماده ٔ صالح برنشستن یا شترماده ٔ رام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتری که نشست را شاید.(مهذب الاسماء). ماده شتر رام و در حدیث است : «ابقنی ناقة حلبانة رکبانة»؛ ای صالحة لِاءَن تحلب و ...
-
آبکور
لغتنامه دهخدا
آبکور. (ص مرکب ) نمک ناشناس . نانکور : نان کور و آب کورم خوانده ای . مولوی .ناقه ٔ صالح به صورت بُد شترپی بریدندش ز جهل آن قوم ِ مُرازبرای آب جو خصمش شدندآب کور و نان ثبور ایشان بدند. مولوی .|| فاقد آب .