کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ناقَة] [قدیمی] nuq = ناقه nāqe
-
ظؤر
لغتنامه دهخدا
ظؤر. [ ظَ ئو ] (ع ص ) ناقة ظؤر؛ ناقه ٔ مهربان بر بچه ٔ غیر. ناقه ای که بر آن پوست پرکاه کنند تا مهربانی کند. ج ، اَظْاَّر. (مهذب الاسماء).
-
هدجة
لغتنامه دهخدا
هدجة. [ هََ دَ ج َ ] (ع مص ) نالیدن ناقه . (منتهی الارب ). نالیدن ناقه بر بچه هایش . (اقرب الموارد). || (اِ) ناله ٔ ناقه . (منتهی الارب ).
-
جلبناة
لغتنامه دهخدا
جلبناة. [ ج َ ل َ ] (ع ص ) زن فربه . (منتهی الارب ). || ناقه بر سفر. (منتهی الارب ). || ناقة جلبناة؛ ناقه ٔ چاق و سخت . (تاج العروس ).
-
دلوه
لغتنامه دهخدا
دلوه . [ دَ ] (ع ص ) ناقه ٔ تسلی یافته از مهر بچه و الفت آن . (منتهی الارب ). || ناقه که نه به ناقه ٔ مونس خود و نه به فرزند خود مهربانی نکند. (از اقرب الموارد).
-
ثلوث
لغتنامه دهخدا
ثلوث . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که سه خنور شیر دهد. || ناقه ای که سرپستان وی خشک شده و یکی بمانده است یا ناقه ای که یک پستانش بریده و یا بی شیر باشد. ثَلثوث .
-
شتر
واژگان مترادف و متضاد
ابل، اشتر، جمل، ناقه
-
نعوس
لغتنامه دهخدا
نعوس . [ ن َ ] (ع ص ) ناقه ٔ نعوس ؛ ناقه ٔ شیرناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن اشتر که خواب کند نزدیک دوختن . (از مهذب الاسماء).
-
نقه
لغتنامه دهخدا
نقه . [ ن ُق ْ ق َه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناقِه . رجوع به ناقِه شود.
-
صلخداة
لغتنامه دهخدا
صلخداة. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) ناقة صلخداة؛ ناقه ٔ قوی دراز. (منتهی الارب ).
-
ولقی
لغتنامه دهخدا
ولقی . [ وَ ل َ قا ] (ع اِ) نوعی از دویدن ناقه با اندکی سختی . || (ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هول
لغتنامه دهخدا
هول . (ع ص ) ناقة هول الجنان ؛ ناقه ٔ تیزخاطر و چالاک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ابساط
لغتنامه دهخدا
ابساط. [ اِ ] (ع مص ) گذاشتن بچه ٔ ناقه را با وی و بازنداشتن . || واگذاشته شدن ناقه با بچه ٔ خود.
-
تهجج
لغتنامه دهخدا
تهجج . [ ت َ هََج ْ ج ُ ] (ع مص ) بزه آوردن نزدیک گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). نزدیک شدن نتاج ناقه . (از اقرب الموارد).
-
حفول
لغتنامه دهخدا
حفول . [ ح َ ] (ع ص ) (نعت فاعلی ) ناقة حفول ؛ ناقه ٔ بسیار شیر در پستان . (از اقرب الموارد).