کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناقض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناقض
/nāqez/
معنی
۱. شکننده؛ از بین برنده.
۲. (اسم، صفت) [مجاز] شکنندۀ عهدوپیمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیمانشکن، عهدگسل
۲. شکننده، نقضکننده ≠ وفادار
برابر فارسی
ناینده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناقض
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیمانشکن، عهدگسل ۲. شکننده، نقضکننده ≠ وفادار
-
ناقض
فرهنگ واژههای سره
ناینده
-
ناقض
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) شکننده ، شکنندة پیمان .
-
ناقض
لغتنامه دهخدا
ناقض . [ ق ِ ](ع ص ) شکننده . (آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || بازکننده ٔ تاب رسن و جز آن . (آنندراج ). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از نقض . رجوع به نقض شو...
-
ناقض
دیکشنری عربی به فارسی
رد کردن
-
ناقض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] nāqez ۱. شکننده؛ از بین برنده.۲. (اسم، صفت) [مجاز] شکنندۀ عهدوپیمان.
-
واژههای مشابه
-
ناقض عهد
لغتنامه دهخدا
ناقض عهد. [ ق ِ ع َ ] (ص مرکب ) شکننده ٔ پیمان . پیمان گسل . عهدشکن . پیمان شکن . عهدگسل . میثاق شکن : لایق و موافق نمی نماید به ترهات ناقص عقلی و مموهات ناقض عهدی بر چنین سیاستی هایل ... اقدام نمودن . (سندبادنامه ص 85).
-
ناقض مقررات بین المللى
دیکشنری فارسی به عربی
الخارق للأعراف الدولية
-
واژههای همآوا
-
ناقذ
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) نجات دهنده .
-
ناغض
لغتنامه دهخدا
ناغض . [ غ ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نغض است . رجوع به نغض شود. || غیم ناغض ؛ ابر جنبده در پی یکدیگر. (منتهی الارب ). ابرهای جنبنده که بر روی همدیگر بغلتد. (ناظم الاطباء). ابرهائی که یکی بر اثر دیگری متحرک باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) کرکرانک کتف که...
-
ناقز
لغتنامه دهخدا
ناقز. [ ق ِ ] (ع ص ) عطاء ناقز؛ دهش هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهش بیهوده و هیچکاره . (ناظم الاطباء). الناقز من العطاء؛ الخسیس و هو ذوناقز. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). عطاء ناقز و ذوناقز؛ خسیس . (المنجد).
-
جستوجو در متن
-
شکننده
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترد ۲. ناقض