کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناقصافزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
crippleware
ناقصافزار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی نرمافزار مشروط که نسخهای رایگان از یک برنامۀ رایانهای است و قابلیت برنامۀ اصلی را ندارد
-
واژههای مشابه
-
defective
ناقص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ویژگی اندامی که ناکامل یا معیوب یا نارساست
-
ناقص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهمند، عیبناک، معیوب، ویدا ۲. غیرکامل، کم، ناتمام، نارسا ≠ کامل
-
ناقص
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) ناتمام ، نارسا. ؛~العقل کم خرد، احمق . ؛ ~الاعضاء آن که در اعضای بدنش نقصی باشد. ؛ ~الخلقه آن که دارای نقص مادرزادی باشد. ؛ ~العضو آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد.
-
ناقص
لغتنامه دهخدا
ناقص . [ ق ِ ] (اِخ ) بدین لقب نامیده شد خلیفه ابوخالد یزیدبن ولیدبن عبدالملک مروان قرشی اموی . وی به سال 126 هَ . ق .در دمشق به خلافت نشست و چهارده سال خلافت کرد. (از الانساب سمعانی ص 551). رجوع به یزیدبن ولید در این لغت نامه و نیز رجوع به جهانگشای ...
-
ناقص
لغتنامه دهخدا
ناقص . [ ق ِ ] (ع ص ) ناتمام . مقابل کامل . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). ناتمام . ناکامل . (ناظم الاطباء). ناکامل . نیمه کاره . که کمی دارد. نادرست . که کم و کسری دارد. که تمام و کامل نیست : ناقص محتاج را کمال که بخشدجز گهر بی نیاز ساکن کامل . ناصرخسرو....
-
ناقص
دیکشنری عربی به فارسی
منها
-
ناقص
دیکشنری عربی به فارسی
ناقص , ناتمام , ناکامل , از بين رفتني , غير کافي , نابسنده , نا تمام , انجام نشده , پر نشده , معيوب
-
ناقص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] nāqes ۱. آنچه کامل نیست: اطلاعات ناقص.۲. معیوب: عضو ناقص.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] چیزی یا کسی که به حد کمال نرسیده.
-
ناقص
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nâqes طاری: nâqes طامه ای: nâqes طرقی: nâqes کشه ای: nâqes نطنزی: nâqes
-
ناقص
دیکشنری فارسی به عربی
خاطي , معطوب , معيوب , ناقص , نصف
-
ناقص
واژهنامه آزاد
نا رسا
-
افزار
واژگان مترادف و متضاد
آلت، ابزار، مایه، وسیله
-
افزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: awbzār] 'afzār ۱. = ابزار۲. [قدیمی] = ادویه: ◻︎ افزار ز پس کنند در دیگ / حلوا ز پس آورند بر خوان (خاقانی: ۳۴۸).