کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناقصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناقصی
لغتنامه دهخدا
ناقصی . [ ق ِ ] (حامص ) ناقص بودن . تمام و کامل نبودن .نقصان داشتن . حالت و صفت ناقص . رجوع به ناقص شود.
-
جستوجو در متن
-
کامل کردن
لغتنامه دهخدا
کامل کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی نقص کردن . بی عیب ساختن . به کمال رساندن : ز بسکه اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت بسی نماند که هر ناقصی کند کامل . سعدی .رجوع به کامل شود.
-
نادرستی
لغتنامه دهخدا
نادرستی . [ دُ رُ ] (حامص مرکب ) ناراستی . (ناظم الاطباء). کجی . اعوجاج . عوج . || کذب . ناراستی . دروغ . || بیماری . سقم . || ناحقی . بطلان . || تقلب . عدم امانت . دزدی . خیانت . ناپاکی . دغلی . دغابازی . کژی . دغائی . || ناقصی . (ناظم الاطباء). نقص...
-
بزرگ کردن
لغتنامه دهخدا
بزرگ کردن . [ ب ُ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعزیز.تعظیم . تمجید. (منتهی الارب ). تفضیل . تبجیل . (یادداشت بخط دهخدا). احترام کردن . عزیز داشتن : ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت بسی نماند که هر ناقصی کند کامل .سعدی .
-
کیمیا کردن
لغتنامه دهخدا
کیمیا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناقصی را به مرتبه ٔ کمال رساندن : اقبال شاه گوید من کیمیاگرم کز خاک و گل به دولت او کیمیا کنم . مسعودسعد.بینش ما از نظر بی ریاکرد دل قلب مرا کیمیا. امیرخسرو (از آنندراج ).آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گ...
-
صندوقه ٔ سینه
لغتنامه دهخدا
صندوقه ٔ سینه . [ ص َق َ / ق ِ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قفسه ٔسینه . حفره ای که از دنده ها و قسمت پشتی ستون مهره ای و قسمت جلو استخوان جناغی تشکیل میشود و ریتین ، پرده های جنب ، قلب ، پریکارد، عروق مهم و قسمت سینه ای مری در آن جای دار...
-
عیب جستن
لغتنامه دهخدا
عیب جستن . [ ع َ / ع ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) عیب جوئی کردن . عیب یافتن . نقص و گناه دیگران جستن : بگویش که عیب کسان را مجوی جز آنگه که برتابی از عیب روی . فردوسی .چنین داد پاسخ که بار نخست دل از عیب جستن ببایَدْت شست . فردوسی .تو عیب کسان هیچگونه مجوی...
-
ابن بیطار
لغتنامه دهخدا
ابن بیطار. [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن احمد،ضیاءالدین بن بیطار. از مردم مالَقه ٔ اندلس . حشاش و گیاه شناس معروف . نزد چند تن حشایشی و نباتی مشهور و بالخاصه ابوالعباس اشبیلی مقدمات این علم فراگرفت و به بیست سالگی در تجسس ادویه ٔ مفرده بشمال ...
-
مسعودی مروزی
لغتنامه دهخدا
مسعودی مروزی . [ م َ ی ِ م َ وَ ] (اِخ ) یکی از شاعران اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری که اطلاعات ناقصی از احوال او در دست است . او نخستین کسی است که شروع به نظم روایات تاریخی و حماسی ایران کرد وشاهنامه ٔ منظومی پدید آورد، ولی از این شاهنامه ٔ ا...
-
فرامینیفر
لغتنامه دهخدا
فرامینیفر. [ ف ُ ف ِ ] (فرانسوی ، اِ) از انواع پروتوزوئرها که درشمار حیوانات تک یاخته به حساب می آیند. فرامینیفرها با آمیب های حقیقی به واسطه ٔ آمیب های جلددار مربوط میشوند. در این گروه پاهای کاذب زودتر و آسان تر از آمیب های معمولی تشکیل میشود و به م...
-
جاربردی
لغتنامه دهخدا
جاربردی . [ ب َ ] (اِخ ) ابوالمکارم فخرالدین احمدبن الحسن بن یوسف جاربردی است که پیوسته مواظبت بر تحصیل علوم مینموده و به افاده ٔ طلاب ممارست داشته و دارای تألیفات بسیاری است از جمله :1- شرح شافیه ٔ ابن الحاجب در علم صرف که بعد از شرح رضی بر همان مت...
-
چهارپایه
لغتنامه دهخدا
چهارپایه . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که دارای چهار پایه باشد. هر چیز که قوائم چهارگانه دارد. چون تخت یا میز و جز آن : این ز نصرت زده سه پایه ٔ بخت فلک آن را چهارپایه ٔ تخت . نظامی . || نوعی وسیله برای نشستن و آن معمولاً سطحی است از ...
-
تلوین
لغتنامه دهخدا
تلوین . [ ت َل ْ ] (ع مص ) رنگ دار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). رنگ دار کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). گوناگون کردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : از حسن تلوین و تزیین بجایی رسانیدند که هرکس که می دید انگشت تعجب در ...
-
ناقص
لغتنامه دهخدا
ناقص . [ ق ِ ] (ع ص ) ناتمام . مقابل کامل . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). ناتمام . ناکامل . (ناظم الاطباء). ناکامل . نیمه کاره . که کمی دارد. نادرست . که کم و کسری دارد. که تمام و کامل نیست : ناقص محتاج را کمال که بخشدجز گهر بی نیاز ساکن کامل . ناصرخسرو....