کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناف بر غم زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناف بر غم زدن
لغتنامه دهخدا
ناف بر غم زدن . [ ب َ غ َزَ دَ ] (مص مرکب ) آن است که ماماچه اگر به وقت بریدن ناف طفل غمگین و بی دماغ باشد آن کودک همیشه غمگین خواهد بود و گویند «ناف او را به غم زده اند» و یا در ساعت بد بریده باشند. (برهان قاطع) (آنندراج ). مقابل ناف بر خوشی زدن . ر...
-
واژههای مشابه
-
نأف
لغتنامه دهخدا
نأف . [ ن َ ءَ ] (ع مص ) نَاءْف . رجوع به نَاءْف شود.
-
نأف
لغتنامه دهخدا
نأف . [ ن َءْف ْ ] (ع مص ) کوشیدن . جِدّ. (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). کوشش کردن . (ناظم الاطباء). || خوردن . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). أکل . نَاءَف . (المنجد). || خوردن گزبن چیزی را: نأفه نأفاً؛ اکل خیاره . ...
-
umbilical region
ناحیۀ ناف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] یکی از نواحی نهگانۀ شکم که دور ناف قرار دارد
-
مام ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māmnāf = ماما
-
بند ناف
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ) (اِمر.) رشته ای که جنین را در پستانداران به جفت متصل می کند و رابط بین مادر و جنین است .
-
ناف افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) (مص ل .) جابجا شدن عضلات ناف به سبب برداشتن باری سنگین یا بکار بردن زور زیاده از حد یا ترسیدن بسیار.
-
ناف افکندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ دَ) (مص ل .) کنایه از: درمانده شدن .
-
آویخته ناف
لغتنامه دهخدا
آویخته ناف . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَبْجَر. بَجْراء.
-
پیش ناف
لغتنامه دهخدا
پیش ناف . (اِ مرکب ) در اصطلاح قصابی ، گوشت نواحی ناف گوسفند یا گاو و جز آن . گوشت عضلات شکم در گاو و گوسفند و جز آن : المنقب ؛ پیش ناف اسب . (السامی ).
-
ناف آسمان
لغتنامه دهخدا
ناف آسمان . [ ف ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطب فلک . (آنندراج ). وسطالسماء. وسط آسمان . میان آسمان : سپهر گفت بهل مدح روزگار بگوکه آفتاب سوی ناف آسمان آمد.عرفی (از آنندراج ).
-
ناف افکندن
لغتنامه دهخدا
ناف افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از درمانده شدن . (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) : نافه ٔ مشک نباشد به بیابان ختن ناف افکنده به همراهیش آهوی ختا.محمد سعید اشرف (از فرهنگ نظام ) (از بهار عجم ).
-
ناف بریدن
لغتنامه دهخدا
ناف بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن رودگانی که از خارج به ناف جنین بسته است : نوزتان مادر شش روز نباشد که بزادنوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد. منوچهری .با دایه ٔ عفو و سخطت خوی گرفتندچون ناف بریدند شفا را و الم را. انوری .چو نافش بریدند و روزی گس...
-
ناف پری
لغتنامه دهخدا
ناف پری . [ ف ِ پ َ ] (اِ مرکب ) ناف پریان . قسمی شیرینی چون قرصی کوچک که شکل ناف دارد. (یادداشت مؤلف ). || قسمی گره برای زینت . (یادداشت مؤلف ).