کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناف بریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بند ناف
لهجه و گویش تهرانی
ارتباط حیاتی
-
ناف انداختن
لهجه و گویش تهرانی
به ستوه آمدن،ناتوان شدن
-
ناف بند
لهجه و گویش تهرانی
بند پهن دارای گلوله مانندی روی آن که روی ناف نوزاد میبستند
-
ناف افکند
واژهنامه آزاد
یعنی نوزاد چند روزه
-
ناف افکند
واژهنامه آزاد
یعنی نوزاد چند روزه
-
umbilicate colony
پَرگَنۀ نافدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پَرگَنهای با مرکز فرورفته و مقعر
-
ناف بر خوشی گرفتن
لغتنامه دهخدا
ناف بر خوشی گرفتن . [ ب َ خوَ / خ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به ناف بر خوشی زدن شود.
-
ناف بر زمین گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ناف بر زمین گذاشتن . [ ب َ زَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) و ناف بر زمین نهادن . سنگین شدن بار حیوان به طوری که شکمش را بر زمین گذارد. (فرهنگ نظام ) : می گذارد ناف از خورشید تابان بر زمین گر فلک بردارد این باری که بر دوش من است . صائب (از آنندراج ).|| مجازاً...
-
ناف به خوشی زدن
لغتنامه دهخدا
ناف به خوشی زدن . [ ب ِ خوَ / خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ناف بر خوشی زدن .ناف بر خوشی گرفتن . رجوع به ناف بر خوشی زدن شود.
-
به ناف کسی بستن
لهجه و گویش تهرانی
فحش دادن/خوراندن
-
ناف بُر ،() کردن
لهجه و گویش تهرانی
نامزدی هنگام تولد ،نامزدی پسر عمو و دختر عمو درسن 2و3 ماهگی!
-
فحش به ناف بستن
لهجه و گویش تهرانی
فحش دادن
-
ناف و بن
فرهنگ گنجواژه
اساس.
-
جستوجو در متن
-
نافه زدن
لغتنامه دهخدا
نافه زدن . [ ف َ / ف ِزَ دَ ] (مص مرکب ) ناف زدن . ناف بریدن : قابله بهر مصلحت بر طفل وقت نافه زدن نبخشاید.خاقانی .
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َرر ] (ع مص ) چوب دراز در زیر سنگ آتش زنه کردن تا آتش بگیرد. || چوب نهادن در میان آتش زنه . (منتهی الارب ). چوب را در طرف سنگ آتش زنه گذاشتن تا بدان آتش گیرد، و آن هنگامی است که میان تهی باشد، گویند: «سر زندک فانه اسر»؛ ای اجوف . (اقرب الموار...