کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نافر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نافر
/nāfer/
معنی
۱. نفرتدارنده؛ رمنده.
۲. غالب؛ چیرهشونده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رمنده
۲. بیزار
۳. فراری، گریزان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نافر
واژگان مترادف و متضاد
۱. رمنده ۲. بیزار ۳. فراری، گریزان
-
نافر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِفا.) رمنده ، نفرت دارنده .
-
نافر
لغتنامه دهخدا
نافر. [ ف ِ ] (ع ص ) رمنده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ). که فرار می کند و می رمد و دور می شود. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) نفرت کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ر...
-
نافر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nāfer ۱. نفرتدارنده؛ رمنده.۲. غالب؛ چیرهشونده.
-
جستوجو در متن
-
nonproductive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر تولیدی، غیر مولد، نافر اور
-
رمنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. گریزان، نافر ۲. وحشی ۳. رموک
-
گریزان
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیزار، رمنده، رمیده، ، متنفر، نافر، نفور، ۲. فراری، گریخته، متواری، منهزم
-
مایل
واژگان مترادف و متضاد
۱. خمیده، کج، کژ، متمایل، مورب ≠ مستقیم ۲. خواهان، راغب، شایق، طالب، علاقهمند، مشتاق ≠ نافر
-
بیزار
واژگان مترادف و متضاد
بری، بیمیل، روگردان، دلزده، سیر، ضجور، گریزان، متنفر، مشمئز، منزجر، نافر، نفور، وازده ≠ راغب، علاقهمند، مایل
-
منافر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - داوری کننده با دیگری در حسب و نسب . 2 - افتخار کننده . 3 - در فارسی : رماننده ، نافر؛ مق . ملائم .
-
مشمئز
لغتنامه دهخدا
مشمئز. [ م ُ م َ ءِزز ] (ع ص ) ترسان . || ناخوش دارنده و رمنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رمیده . ناخوشدل . (زمخشری ). کارِه . نافر. (یادداشت مؤلف ).
-
مستنفر
لغتنامه دهخدا
مستنفر. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) رمنده .(از منتهی الارب ) (آنندراج ). آهو که رمیده باشد. (ازاقرب الموارد). نافر. هارب . رمو. نفور. منهزم . || آهو که رم داده شده باشد (فعل آن لازم و متعدی است ). (از اقرب الموارد). رجوع به استنفار شود.
-
نفارة
لغتنامه دهخدا
نفارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حکم . (اقرب الموارد). || آنچه بگیرد غالب از مغلوب ، یا آنچه حاکم بگیرد از کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنچه نافر یعنی غالب در منافرة از مغلوب و منفور بگیرد. ...
-
نقنق
لغتنامه دهخدا
نقنق . [ ن ِ ن ِ ] (ع اِ) شترمرغ گریزان یا سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ظلیم . شترمرغ . (از اقرب الموارد). شترمرغ یا شترمرغ نافر و گریزان یا شترمرغ سبک وزن . (از متن اللغة). تأنیث آن نقنقة است . (از منتهی الارب ). ج ، نَقانِق .