کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نافذحکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نافذحکم
لغتنامه دهخدا
نافذحکم . [ ف ِ ح ُ ] (ص مرکب ) فرمانروا. مطاع . نافذالامر. نافذالحکم . که فرمان وی روان است : شاه مسعود براهیم که در ملک جهان خسرو نافذحکم و ملک کامرواست .مسعودسعد.
-
جستوجو در متن
-
نافذفرمان
لغتنامه دهخدا
نافذفرمان . [ ف ِ ف َ ] (ص مرکب ) نافذحکم . فرمانروا. که فرمان روان دارد. مطاع فرمان : حکام زمان و سلاطین نافذفرمان . (حبیب السیر).
-
کامروا
لغتنامه دهخدا
کامروا. [ رَ ] (ص مرکب ) کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام ). مقابل کام کش . (از آنندراج ). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب . کامران . نیکبخت . پیروز : خجسته بادت و فرخنده و مبارک بادنواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. ؟خدایگان جهان...