کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناف
/nāf/
معنی
۱. (زیستشناسی) سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی میماند.
۲. [مجاز] وسط و میان چیزی.
〈 ناف ارض: [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم
〈 ناف زمین (زنی): [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم
〈 ناف عالم: [قدیمی، مجاز] شهر مکه و خانۀ کعبه: ◻︎ قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵: ۸۷۶).
〈 ناف هفته: [قدیمی، مجاز] روز سهشنبه: ◻︎ از دگر روز هفته آن به بود / ناف هفته مگر سهشنبه بود (نظامی۴: ۶۵۶).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بطن
۲. نافه
۳. مرکز، وسط
دیکشنری
hub, navel, umbilicus
-
جستوجوی دقیق
-
hub 2
ناف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ابزار انشعاب در شبکۀ محلی با پیکربندی ستارهای که تمامی بافهها/ کابلهای ارتباطدهندۀ رایانههای شبکه از آن عبور میکنند
-
ناف
واژگان مترادف و متضاد
۱. بطن ۲. نافه ۳. مرکز، وسط
-
ناف
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - سوراخ مانندی در وسط شکم . 2 - میان هر چیزی . ؛~ کسی را به نام کسی بریدن آن راهنگام تولد نامزد این کردن . ؛به ~ کسی بستن الف - به مقدار فراوان به کسی خوراندن . ب - نثار کسی کردن .
-
ناف
لغتنامه دهخدا
ناف . (اِ) اوستا: نافه ، سانسکریت : نابهی ، نزدیک : نبها (نان ، خانواده )، پهلوی :ناف ، افغانی : نو، نوم ، استی : نَفّا ، بلوچی : ناپگ ، نافگ ، نافَغ ، کردی : ناو (ناف ، درون )، ناو (کَفَل ). نیز در اوستا: نَبا (ناف )، نَپات ، نَپْتَر ، پارسی باستان ...
-
ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāf] ‹ناخ› nāf ۱. (زیستشناسی) سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی میماند.۲. [مجاز] وسط و میان چیزی.〈 ناف ارض: [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم〈 ناف زمین (زنی): [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم〈 ناف عالم: [ق...
-
ناف
دیکشنری فارسی به عربی
شرط
-
ناف
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nâf طاری: nâf طامه ای: nâf طرقی: nâf کشه ای: nâf نطنزی: nâf
-
واژههای مشابه
-
نأف
لغتنامه دهخدا
نأف . [ ن َ ءَ ] (ع مص ) نَاءْف . رجوع به نَاءْف شود.
-
نأف
لغتنامه دهخدا
نأف . [ ن َءْف ْ ] (ع مص ) کوشیدن . جِدّ. (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). کوشش کردن . (ناظم الاطباء). || خوردن . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). أکل . نَاءَف . (المنجد). || خوردن گزبن چیزی را: نأفه نأفاً؛ اکل خیاره . ...
-
umbilical region
ناحیۀ ناف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] یکی از نواحی نهگانۀ شکم که دور ناف قرار دارد
-
مام ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māmnāf = ماما
-
بند ناف
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ) (اِمر.) رشته ای که جنین را در پستانداران به جفت متصل می کند و رابط بین مادر و جنین است .
-
ناف افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) (مص ل .) جابجا شدن عضلات ناف به سبب برداشتن باری سنگین یا بکار بردن زور زیاده از حد یا ترسیدن بسیار.
-
ناف افکندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ دَ) (مص ل .) کنایه از: درمانده شدن .