کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناغض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناغض
لغتنامه دهخدا
ناغض . [ غ ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نغض است . رجوع به نغض شود. || غیم ناغض ؛ ابر جنبده در پی یکدیگر. (منتهی الارب ). ابرهای جنبنده که بر روی همدیگر بغلتد. (ناظم الاطباء). ابرهائی که یکی بر اثر دیگری متحرک باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) کرکرانک کتف که...
-
واژههای همآوا
-
ناقض
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیمانشکن، عهدگسل ۲. شکننده، نقضکننده ≠ وفادار
-
ناقض
فرهنگ واژههای سره
ناینده
-
ناقذ
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) نجات دهنده .
-
ناقض
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) شکننده ، شکنندة پیمان .
-
ناقز
لغتنامه دهخدا
ناقز. [ ق ِ ] (ع ص ) عطاء ناقز؛ دهش هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهش بیهوده و هیچکاره . (ناظم الاطباء). الناقز من العطاء؛ الخسیس و هو ذوناقز. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). عطاء ناقز و ذوناقز؛ خسیس . (المنجد).
-
ناقض
لغتنامه دهخدا
ناقض . [ ق ِ ](ع ص ) شکننده . (آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || بازکننده ٔ تاب رسن و جز آن . (آنندراج ). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از نقض . رجوع به نقض شو...
-
ناقض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] nāqez ۱. شکننده؛ از بین برنده.۲. (اسم، صفت) [مجاز] شکنندۀ عهدوپیمان.
-
جستوجو در متن
-
نغض
لغتنامه دهخدا
نغض . [ ن ُ ] (ع اِ) کرکرانک کتف یا هر جا که جنبان باشد. (آنندراج ). سرشانه . (مهذب الاسماء). ناغض . (اقرب الموارد). نَغض . (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ناغض شود.
-
کرکرانک
لغتنامه دهخدا
کرکرانک . [ک َ ک َ ن َ ] (اِ) استخوان نرمی باشد که آن را به عربی غضروف خوانند. (برهان ). استخوان نرمی که بخایند و آن را کُرکُر نیز گویند به عربی غضروف خوانند. کرکرک . (از آنندراج ). کرکری . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). چرند. چرندو. کالو. کرجن . (ناظم ...
-
نغاض
لغتنامه دهخدا
نغاض . [ ن َغ ْ غا ] (ع ص ) ستبر و شکن دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- غیم نغاض ؛ ابر که در پی یکدیگر بجنبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ابرهای متراکم . ناغض . (اقرب الموارد). و ابرهای انبوه که از پی یکدیگر متحیرانه بجنبند بی آنکه ...
-
نغض
لغتنامه دهخدا
نغض . [ ن َ ] (ع ص ) آنکه بلرزد سرش و بجنبد در رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ)غضروف کتف و یا هرجای که جنبان باشد. (ناظم الاطباء). نُغض . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به نُغض شود. || شترمرغ یا گله ای از شت...