کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناعمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناعمة
لغتنامه دهخدا
ناعمة. [ ع ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث ناعم ، نرم و لین .(ناظم الاطباء): شجرة ناعمةالورق ؛ درختی که برگ آن نرم باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ناعم شود. || زن نیکوزندگانی و نیکوخورش . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). زن نیکوعیش و نیکوخوراک . مترفه . م...
-
واژههای مشابه
-
ناعمه
فرهنگ نامها
(تلفظ: nāeeme) (عربی) (مؤنث ناعم) ، نرم و لطیف ؛ مرغزار ، باغ .
-
ناعمه
فرهنگ فارسی معین
(عِ مَ یا مِ) [ ع . ناعمة ] (اِفا. ص .) مؤنث ناعم . 1 - نرم و لین . 2 - دختر نیکو زندگانی و نیکو خورش . 3 - درختی که برگ آن نرم باشد. 4 - نرم تن . ج . نواعم .
-
نَّاعِمَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
آن کس که از شادی در پوست خود نمی گنجد - آن کس که نعمتی به او رسیده است (کلمه ناعمه در عبارت "وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ "يا از نعومة است ، که به معنی بهجت و سروري است که از باطن به ظاهر انسان سرايت ميکند ، و هر بيننده را از مسرت باطني با خبر ميسا...
-
ابن ناعمه
لغتنامه دهخدا
ابن ناعمه . [ اِ ن ُ ع ِ م َ ] (اِخ ) عبدالمسیح بن عبداﷲ الحمصی یا الرهاوی الناعمی . از نقله و مترجمین به عربی و سریانی است . او راست شروح اسکندر افرودیسی بر سوفسطیقای ارسطو به سریانی . و ترجمه ٔ قسمت دوم شروح اسکندر بر طبیعیات و ترجمه ٔ جزء اخیر یعن...
-
واژههای همآوا
-
نعامة
لغتنامه دهخدا
نعامة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) شترمرغ . (غیاث اللغات ) (دهار) : نگر نعامه و طوطی دو طایراند ولیک غذای آن شکر آمد غذای این اخگر. ازرقی .|| واحد نعام ، به معنی یک شترمرغ . || پالان ، یا پائین آن . (منتهی الارب ). الرحل ، و قیل ما تحته . رجوع به معنی بعدی شو...
-
نائمة
لغتنامه دهخدا
نائمة. [ ءِ م َ ] (ع ص ) مؤنث نائم . (از منتهی الارب ). زن خوابیده و به خواب شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نُوَم . (اقرب الموارد). || (اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زن مرده . (اقرب الموارد) (المنجد). || مار. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
نَّاعِمَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
آن کس که از شادی در پوست خود نمی گنجد - آن کس که نعمتی به او رسیده است (کلمه ناعمه در عبارت "وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ "يا از نعومة است ، که به معنی بهجت و سروري است که از باطن به ظاهر انسان سرايت ميکند ، و هر بيننده را از مسرت باطني با خبر ميسا...
-
جستوجو در متن
-
نواعم
لغتنامه دهخدا
نواعم . [ ن َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناعمة. نرم تنان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناعمة شود.
-
رعبیب
لغتنامه دهخدا
رعبیب . [ رَ ] (ع ص ) دختر درازبالای نازک اندام پرگوشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ناعمة. (اقرب الموارد). رجوع به رعبوبة و ناعمة شود.
-
ابوشوشه
لغتنامه دهخدا
ابوشوشه . [ اَ شو ش َ ] (ع اِ مرکب ) قسمی گیاه طبی . سواک النبی . تشَنَک . سلبی .ناعمه . مریم گلی . مَریَمیّه . قویسه . سلبیه ٔ ناعمه .
-
غیسانة
لغتنامه دهخدا
غیسانة. [ غ َ ن َ ] (ع ص ) زن نرم و نازک خوش عیش . (منتهی الارب ). ناعمة. (اقرب الموارد).