کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناطح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناطح
لغتنامه دهخدا
ناطح . [ طِ ] (اِخ ) نطح و ناطح دو ستاره است از منازل قمر به برج حمل که هردو شاخ وی اند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نطح و ناطح نام دو ستاره است در شاخ حمل و آنها را شرطان گویند که یکی از منازل قمر است . (ناظم الاطباء). شرطان ، و آن دو شاخ های حمل اند...
-
ناطح
لغتنامه دهخدا
ناطح . [ طِ ] (ع اِ) هرچه پیش آید از مرغ و وحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچه پیش آید شخصی را از مرغ و وحش . (ناظم الاطباء). مقابل قعید. آنچه از وحش و طیر که از پیش روی تو درآید. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مایستقبلک من امامک من الطیر و الظباء ...
-
جستوجو در متن
-
نواطح
لغتنامه دهخدا
نواطح . [ ن َ طِ ] (ع اِ) ج ِ ناطح . رجوع به ناطح شود.
-
نطح
لغتنامه دهخدا
نطح . [ ن َ ] (اِخ ) نطح وناطح دو ستاره است از منازل قمر به برج حمل که هر دو شاخ وی اند. (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). سرطان است که منزل اول است از منازل قمر. (یادداشت مؤلف ) : آن ستارگان که بر پیشانی او [ حمل ] اند نطح و ناطح نام...
-
خابط
لغتنامه دهخدا
خابط. [ ب ِ ] (ع ص ) (از خَبط): و ما ادری ای خابط لیل هو؛ ای الناس هو. (منتهی الارب ). برای ناشناسی گویند که بشب درآید. (اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ) شتر، یقال : ماله ناطح و لاخابط؛ ای بعیر و لاثور یقال لمن لاشی ٔ له . (ذیل اقرب الموارد). || ضربان...
-
نطیح
لغتنامه دهخدا
نطیح . [ ن َ ] (ع ص ) بز نر که به سرون زدن بمیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوسپند نری که به سرون زدن مرده باشد. (ناظم الاطباء). منطوح . (المنجد). که بر اثر نطح [ شاخ زدن ] مرده باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و تأنیث آن نطیحة است . (از متن ال...
-
اشراط
لغتنامه دهخدا
اشراط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَرط. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 61). ج ِ شَرَط. نشانه ها. و اشراطالساعة؛ نشانه های قیامت . (منتهی الارب ). نشانه های رستخیز. || اشراط قوم ؛ نجبا و اشراف و بزرگواران . مردم فرومایه . از اضداد است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموا...
-
دوگوشه
لغتنامه دهخدا
دوگوشه . [ دُ ش َ /ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بستو که دو دسته دارد. (یادداشت مؤلف ). مرطبان . سفالین کوچک : در خواب چنین دیدم که دو گوشه جغرات آوردند. (انیس الطالبین بخاری ). حضرت خواجه با من این خواب می گزارد که خادمه دو گوشه ٔ جغرات آورد. (انیس الط...
-
صریعالدلاء
لغتنامه دهخدا
صریعالدلاء. [ ص َ عُدْ دِ ] (اِخ ) علی بن عبدالواحد، شاعری است از مردم بغداد، به مصر آمد و الظاهر لاعزازدین اﷲ را بستود و به سال 412 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (الاعلام زرکلی ص 680). در فوات الوفیات نام او را محمدبن عبدالواحد نوشته و چن...
-
درآمدن
لغتنامه دهخدا
درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن . داخل گردیدن . اِتِّلاج . اِدِّخال . (منتهی الارب ). انخراط. (دهار). اندخال . اندکام . ان...