کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناصیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نواصی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ناصیَة] [قدیمی] navāsi = ناصیه
-
ناصیت
لغتنامه دهخدا
ناصیت . [ ی َ] (ع اِ) ناصیة : و به یمن ناصیت مظفر و منصور بازگردم . (کلیله و دمنه ). رجوع به ناصیة شود.
-
نواصی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ناصیه .
-
ذوائب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ذُؤابَة] [قدیمی] zavā'eb ۱. ناصیه.۲. موی پیش سر.
-
بنجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بنجاق، قباله، سند ۲. پیشانه، ناصیه
-
نواصی
لغتنامه دهخدا
نواصی . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ناصیة. رجوع به ناصیة شود. || اشراف مردم . (آنندراج ): نواصی قوم ؛ اشراف قوم ، مقابل اذناب قوم . (یادداشت مؤلف ).
-
چماچم
لغتنامه دهخدا
چماچم . [ چ َ چ َ / چ ُ چ ُ ] (اِ) پیشانی را گویند و به عربی ناصیه خوانند. (برهان ). پیشانی بود. (جهانگیری ) (رشیدی ). بمعنی ناصیه و پیشانی . (انجمن آرا) (آنندراج ) : به درگاه قصر رفیعت نهاده ملوک عجم از تفاخر چماچم . حکیم نزاری (از جهانگیری ).|| موی...
-
پیشانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. جبین، رمه، ناصیه ۲. اقبال، بخت، طالع
-
جبهه
واژگان مترادف و متضاد
۱. نما ۲. پیشانی، جبین، ناصیه ۳. میدانجنگ
-
بنجه
فرهنگ فارسی معین
(بُ جِ یا جَ) (اِ.) = پنجه . پنچه : پیشانی ، ناصیه .
-
ذؤابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذؤابَة، جمع: ذوائب] [قدیمی] zo'ābe ۱. ناصیه.۲. موی بالای پیشانی؛ موی پیش سر.۳. بلند و بالا از هر چیز.
-
سیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیماء] simā ۱. روی؛ چهره؛ صورت.۲. [قدیمی] ناصیه؛ پیشانی.۳. [قدیمی] علامت؛ هیئت.
-
شاخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرون، شخ، قرن ۲. شاخسار، شاخه، غصن ۳. شاخابه ۴. پیشانی، ناصیه ۵. پاره، قطعه
-
عکاس
لغتنامه دهخدا
عکاس . [ ع ِ ] (ع مص ) ناصیه ٔ یکدیگر را گرفتن . || قلب کردن و معکوس کردن سخن . (از اقرب الموارد). معاکسة. و رجوع به معاکسة شود.
-
پنچه
فرهنگ فارسی معین
(پُ چِ) (اِ.) = پنجه . بنجه : 1 - پیشانی ، ناصیه . 2 - موهای جلوی سر، طره .