کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناصب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناصب
/nāseb/
معنی
۱. نصبکننده.
۲. برپاکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناصب
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - برپا کننده ، نصیب کننده . 2 - دشمن دارنده . 3 - آن که علی بن ابی طالب (ع ) و خاندان او را دشمن دارد. 4 - عاملی که معمول خود را نصب دهد. ج . نواصب .
-
ناصب
لغتنامه دهخدا
ناصب . [ ص ِ ](ع ص ) برپا و قائم کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).برپای دارنده . قائم کننده . نصب نماینده . (ناظم الاطباء). آنکه چیزی را نصب و برپا می کند و می افرازد. || دشمن دارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). آنکه متدین به بغض علی ...
-
ناصب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: نواصِب] [قدیمی] nāseb ۱. نصبکننده.۲. برپاکننده.
-
واژههای همآوا
-
ناسب
لغتنامه دهخدا
ناسب . [ س ِ ] (اِخ ) لقب رجالی هشام بن محمد است . (ریحانة الادب ج 4 ص 141).
-
جستوجو در متن
-
نواصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ناصب] [قدیمی] navāseb = ناصب
-
لازال
لغتنامه دهخدا
لازال . [ ل َ ] (ع فعل ) همیشه . و آن از افعال ناقصه است ، رافع اسم و ناصب خبر.
-
نواصب
لغتنامه دهخدا
نواصب . [ ن َ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناصب . رجوع به ناصب شود. || (اِخ ) ج ِ ناصبی . ناصبیة یا نواصب ، نام گروهی از مسلمانان است که با امیرالمؤمنین علی دشمنی ورزیدند و او را دشمن داشتند. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). یکی از شش فرقه ٔ مجبره . (بیان ا...
-
ناصبة
لغتنامه دهخدا
ناصبة. [ ص ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ناصب . رجوع به ناصب شود. || حروف ناصبة. رجوع به حروف و نیز به نواصب شود. || (اِخ ) قومی که علی بن ابی طالب را دشمن می دارند و اینان طایفه ای از خوارجند و نسبت بدیشان ناصبی است . (معجم متن اللغة). رجوع به ناصبی شود.
-
ذومنصبة
لغتنامه دهخدا
ذومنصبة. [ م َ ص ِ ب َ ] (ع ص مرکب ) عیش ذومنصبة؛ زیست با رنج و کلفت . (منتهی الارب ). عیش ناصب و کذلک ذومنصبة. فیه کد و جهد. (تاج العروس ).
-
ناکب
لغتنامه دهخدا
ناکب . [ ک ِ ] (ع ص ) عدول کننده . اعراض کننده . أنکب . (معجم متن اللغة). عدول کننده ٔ از راه و کناره گیرنده . (ناظم الاطباء). || میل کننده از جای خود به سوی دیگر. (از اقرب الموارد). مایل : تا رایت نورانی شاهنشه انجم ناصب شود از مشرق و در مغرب ناکب ...
-
قد
لغتنامه دهخدا
قد. [ق َ ] (ع حرف ) و این مختص است به فعل متصرف خبری مثبت و مجرد از جازم و ناصب و حرف تنفیس و دارای شش معنی است : 1 - توقع، چون قد یقدم الغائب و این برای کسی گفته میشود که در انتظار قدوم غائب است . 2 - تقریب ماضی به حال ، چون قد قام زید. 3 - تحقیق ، ...
-
تحذیر
لغتنامه دهخدا
تحذیر. [ ت َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحریز و تنبیه . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || (اصطلاح نحو) تحذیر آنست که مخاطب را ...
-
غامر
لغتنامه دهخدا
غامر. [ م ِ ] (ع ص ) زمین ویران . (منتهی الارب ). خلاف عامر. ضد عامر. (مهذب الاسماء). زمین خراب . جای ویران . زمین که زیر آب مانده باشد و آن فاعل به معنی مفعول است مانند: سر کاتم و ماء دافق و آن را بر فاعل ازینرو بنا نهاده اند که در مقابل عامر باشد. ...