کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشی از گلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غرغر
فرهنگ فارسی معین
(غَ غَ) (اِ.) گلو، ابتدای گلو از طرف دهان .
-
گلو
لغتنامه دهخدا
گلو. [ گ ِ /گ ُ ] (اِ) کنایه از خوردن و شهوت طعام : مکن ز بهر گلو خویشتن هلاک و مروبه صورت بشری ور به سیرت مگسی . ناصرخسرو.ایر و گلو، ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلوهرکه از این هر دو برست اوست اخی اوست کلو. مولوی .کآن گدایی که بجد می کرد اوبهر یزدان بود ...
-
گلوسوز
لغتنامه دهخدا
گلوسوز. [ گ ُ/ گ َ ] (نف مرکب ) سوزنده ٔ گلو. آنچه گلو را بسوزاند. || بغایت شیرین و خوش آینده ، چه هر چیز که شیرین باشد گلو را میسوزاند. (آنندراج ). در چراغ هدایت به معنی خوشنما و خوش آینده و در بهار عجم بمعنی شیرین آورده چرا که چیزی که بغایت شیرین ب...
-
ذبح
لغتنامه دهخدا
ذبح . [ ذَ ] (ع مص ) ذمط. ذَباح . سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها. سر بریدن . گلو بریدن . گلو وابریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بسمل کردن . کشتن . نحر. تذکیة.شکستن . هبهبه . || خبه کردن . خَفه کردن . خَوَه کردن . خنق . || پاره کردن . فتق . شق...
-
غلصمة
لغتنامه دهخدا
غلصمة. [ غ َ ص َ م َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن غلصمه . (اقرب الموارد). || حلقوم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتن غلصمه ٔ کسی . (از اقرب الموارد). || (اِ) گوشت پاره ٔ میان سر و گردن و تندی سر گلو و گلو سرخ یا سر خشکنای...
-
اختناق
لغتنامه دهخدا
اختناق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خبه شدن . (منتهی الارب ). خفگی . خبگی . خپگی . خفه شدن . خوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گلو گرفتن . گلو گرفته شدن : گفت شبانگاهی در فلان شارع می گذشتم ناگاه بند کمندی در گردن من افتاد و حلقوم من بجذبات متواتر بیف...
-
throat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلو، حلق، دهانه، دهان، نای، صدا، خرخره، از گلو ادا کردن
-
throats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلو، حلق، دهانه، دهان، نای، صدا، خرخره، از گلو ادا کردن
-
حنجرة
دیکشنری عربی به فارسی
خشک ناي , حنجره , حلقوم , خرخره , گلو , ناي , دهانه , صدا , دهان , از گلو ادا کردن
-
گلو بازبریدن
لغتنامه دهخدا
گلو بازبریدن . [ گ ُ / گ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) جدا کردن سر از بدن . ذبح . و رجوع به گلو بریدن شود.
-
throating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترسیدن، از گلو ادا کردن
-
throated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تورم، از گلو ادا کردن
-
guttural
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوشتی، گلویی، ناشی از گلو، حلقوی
-
از گلو ادا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حنجرة
-
گلوترکن
لغتنامه دهخدا
گلوترکن . [ گ ُ / گ َ ت َ ک ُ ] (نف مرکب ) گلوترکننده از آشامیدنی یا میوه . میوه ٔ تازه که گلو را تر کند. ترکننده ٔ گلو. تازه و خنک کننده ٔ گلو مانند میوه و... (یادداشت مؤلف ). رجوع به گلو تر کردن و گلوتر شود.