کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناشی
/nāši/
معنی
۱. کسی که هنوز در کار خود استادی و مهارت پیدا نکرده؛ تازهکار؛ بیتجربه.
۲. پیداشونده؛ پدیدآمده.
۳. (قید) ناشیانه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیتجربه، تازهکار، کمتجربه، ناآزموده، نامجرب
۲. دراثر، متاثر، منتج ≠ آزموده
برابر فارسی
نیازموده
دیکشنری
amateur, artless, bum, bungler, clumsy, homely, inapt, incompetent, maladroit, novice, raw, tinker, unpracticed, unskillful, young
-
جستوجوی دقیق
-
ناشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیتجربه، تازهکار، کمتجربه، ناآزموده، نامجرب ۲. دراثر، متاثر، منتج ≠ آزموده
-
ناشی
فرهنگ واژههای سره
نیازموده
-
ناشی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) تازه کار، بی تجربه ، ناوارد.
-
ناشی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ناشی ء ] (اِفا.) نشأت گیرنده ، پیدا شونده .
-
ناشی
لغتنامه دهخدا
ناشی ٔ. [ ش ِءْ ] (ع ص ) کودک و دختر که از حد صِغَر گذشته باشند، للذکر و الانثی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دختر یا پسری که از حد صغر گذشته وارد عهد شباب شده باشند: غلام ناشی ٔ و جاریة ناشی ٔ. (اقرب الموارد). نوجوان . (آنندراج ) (غیاث ...
-
ناشی
لغتنامه دهخدا
ناشی . (اِخ ) رجوع به ناشی ءالاصغر و ناشی ءالاکبر شود.
-
ناشی
لغتنامه دهخدا
ناشی . (از ع ، ص ) بی وقوف و اجنبی . (السامی ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تازه کار و مبتدی . (فرهنگ نظام ). کم تجربت . (السامی ). بی تجربه . تازه کار. ناآزموده . نکرده کار. ناکرده کار. غُمر. ناآزموده کار. بی مهارت . نااستاد. ناوارد به کاری . غی...
-
ناشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ناشئ] nāši ۱. کسی که هنوز در کار خود استادی و مهارت پیدا نکرده؛ تازهکار؛ بیتجربه.۲. پیداشونده؛ پدیدآمده.۳. (قید) ناشیانه.
-
ناشی
دیکشنری فارسی به عربی
صعب , علماني , مرض , هاوي
-
واژههای مشابه
-
ناشى
واژهنامه آزاد
کسى که مهارت کافی برای انجام دادن کار را ندارد.
-
ناشی از
فرهنگ واژههای سره
برآمده از
-
ناشی گری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ ع - فا. ] (حامص .) بی تجربگی ، تازه کاری .
-
علی ناشی
لغتنامه دهخدا
علی ناشی ٔ. [ ع َ ی ِ ش ِءْ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن وصیف بغدادی . مشهور به ناشی ءالاصغر. رجوع به ناشی ءالاصغر (علی بن عبداﷲ...) شود.
-
ناشی ٔ الاکبر
لغتنامه دهخدا
ناشی ٔ الاکبر.[ ش ِ ئُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) [ الَ ... ] عبداﷲبن محمدبن شرشر الناشی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن شرشر . رجوع به عبداﷲبن محمد ناشی و رجوع به الانساب سمعانی و الاعلام زرکلی و اعیان الشیعه ذیل حرف ن شود.