کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشکر و ناسپاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناشکر و ناسپاس
فرهنگ گنجواژه
نمک نشناس.
-
واژههای مشابه
-
ناشکر،()ی
لهجه و گویش تهرانی
ناسپاسی
-
جستوجو در متن
-
ناسپاس
لغتنامه دهخدا
ناسپاس . [ س ِ ] (ص مرکب ) کافرنعمت . (آنندراج ). ناشکر. (انجمن آرا). ناشکر. حق ناشناس . نمک بحرام . بی وفا. ناپسند. بی تمیز. (ناظم الاطباء). کنود. (ترجمان القرآن ). کافر. کفور. کفار. کناد. کنود. (منتهی الارب ). ناحقگزار. حق ناگزار. نمک نشناس . که سپ...
-
نسپاس
لغتنامه دهخدا
نسپاس . [ ن َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (از ناظم الاطباء). ناشکر. ناحقگزار. کافرنعمت . حق ناشناس : بدین بخششت کرد باید بسندمکن جانْت نسپاس و دل را نژند. فردوسی .کافرنعمت و نسپاس گشت کافرنعمت را شدت جزاست . فرخی .نبوم ناسپاس از او که ستورسوی فرزانه بهتر از...
-
بی سپاس
لغتنامه دهخدا
بی سپاس . [ س ِ] (ص مرکب ) (از: بی + سپاس ) ناسپاس . بیوفا و نمک بحرام . (از ناظم الاطباء). ناشکر. کافرنعمت : ستاینده کو بی سپاسست نیزسزد گر ندارد کس او را بچیز. فردوسی .بمن برمنه نام جم بی سپاس مرا نام ماهان کوهی شناس . اسدی .گفتم دون است و بی سپاس ...
-
سپاس
لغتنامه دهخدا
سپاس . [ س ِ ] (اِ) پهلوی «سپاس » ، ارمنی «سپاس - ام » (خدمت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). حمد و شکر و نعمت . (برهان ) (غیاث ). حمد. (دهار) : نکردی خدای جهان را سپاس نبودی بدین بر دری ره شناس . دقیقی .سپاس تو گوش است و چشم و زبان کزین سه رسد نیک و ب...
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش ُ ] (ع اِمص ) حمد. (منتهی الارب ). ثنای جمیل بر محسن و سپاس ، و یکون بالقول و العمل . (از ناظم الاطباء). سپاس و ثنای جمیل و ذکر نیکو، و در فارسی با لفظ کردن و گفتن و گذاردن و داشتن مستعمل . (آنندراج ). سپاسداری . سپاس . ثنا. مقابل شکایت . مق...