کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناشناس
/nāšenās/
معنی
ناآشنا؛ بیگانه؛ غیر معروف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره ≠ آشنا
دیکشنری
anonymous, faceless, incognito, nameless, obscure, unidentified, unknown, unnamed, unrecognized
-
جستوجوی دقیق
-
ناشناس
واژگان مترادف و متضاد
بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره ≠ آشنا
-
ناشناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص .) غریب ، بیگانه .
-
ناشناس
لغتنامه دهخدا
ناشناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه آگاه نیست و شناسائی ندارد. جاهل . بی اطلاع . نادان . بی علم . (ناظم الاطباء). ناشناسنده : وگر نقره اندود باشد نحاس توان خرج کردن بر ناشناس . سعدی .|| (ن مف مرکب ) غیرمعروف . مجهول . || دهاتی . روستائی . (ناظم الاطباء)...
-
ناشناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) nāšenās ناآشنا؛ بیگانه؛ غیر معروف.
-
ناشناس
دیکشنری فارسی به عربی
غريب , مجهول
-
ناشناس
واژهنامه آزاد
مجهول الهویه.
-
واژههای مشابه
-
bogey
هدف ناشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] 1. هر هواگردی که برای دیدبان یا دیدبانان قابل شناسایی نباشد 2. نشان یا علامتی از دشمن یا هواپیمای ناشناس که بر روی صفحۀ رادار دیده شود اختـ . هَنا
-
نمک ناشناس
لغتنامه دهخدا
نمک ناشناس . [ ن َ م َ ش ِ ] (نف مرکب ) نمک کور. حق ناشناس . ناسپاس . که پاس نان و نمک ندارد.
-
وقت ناشناس
لغتنامه دهخدا
وقت ناشناس . [ وَ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت ناشناسنده . کسی که مقام و موقع را تشخیص ندهد. مقابل وقت شناس .
-
حق ناشناس
لغتنامه دهخدا
حق ناشناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) کافر. کفور. (منتهی الارب ). کنود. ناسپاس . بی سپاس . کافرنعمت : وگر دیده زمین سازم که تا بردیده بخرامی هنوز اندر ره عشقت بوم حق ناشناس ای جان . سوزنی .و گفتم دون است و بی سپاس و سفله و حق ناشناس که به اندک تغیر حال ...
-
حق ناشناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqnāšenās آنکه حق نعمت کسی را فراموش میکند و پاس نمیدارد.
-
حق ناشناس
دیکشنری فارسی به عربی
ناکر الجميل , ناکر للجميل
-
رد برخوانی ناشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← رد تماس ناشناس
-
anonymous call rejection, ACR
رد تماس ناشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] امکانی در تجهیزات کاربری مخاطب برای رد خودکار آن دسته از تماسهای ورودی که هویت تماسگیرنده را مشخص نمیکند متـ . رد برخوانی ناشناس