کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناشزه
/nāšeze/
معنی
زنی که اطاعت شوهر خود نکند و ناسازگاری و بدرفتاری کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناشزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ناشزَة] (حقوق، فقه) nāšeze زنی که اطاعت شوهر خود نکند و ناسازگاری و بدرفتاری کند.
-
واژههای مشابه
-
ناشزة
لغتنامه دهخدا
ناشزة.[ ش ِ زَ ] (ع ص ) لحمة ناشزة؛ گوشت برآمده بر جسم . (از اقرب الموارد). تأنیث ناشز است . رجوع به ناشز شود. || زنی که از اطاعت شرعی مرد بیرون رود، در آن صورت حق نفقه و کسوة ندارد. (فرهنگ نظام ). زن سرکش که امتناع از شوهر خود کند و به وی دست ندهد....
-
ناشز ،ناشزه
لهجه و گویش تهرانی
زن نافرمان
-
جستوجو در متن
-
ذائر
لغتنامه دهخدا
ذائر. [ ءِ ] (ع ص ) خشمناک . ذَئِر. || زن ناسازوار با شوی . ناشزة.
-
شوی دشمن
لغتنامه دهخدا
شوی دشمن . [ دُ م َ ] (ص مرکب ) که دشمن شوهر باشد. زن که خصم شوهر باشد. ناشزه . (یادداشت مؤلف ).
-
ناشص
لغتنامه دهخدا
ناشص . [ ش ِ ] (ع ص ) ناسازوار و غضبناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که ناسازگاری کند با شوی خویش . (از اقرب الموارد). زنی که ناسازواری کند شوی را و در غضب و خشم آورد آن را. (ناظم الاطباء). ناشز. ناشزه .
-
سعود
لغتنامه دهخدا
سعود. [ س ُ ] (ع مص ) همایون شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) منزل بیست و چهارم از منازل قمر و آن سه ستاره است خورد و بر دنبال جدی . (آنندراج ). ده کوکب است : سعد بلع. سعدالاخبیه . سعدالذابح . سعدالسعود. سعد ناشزه . سعدالملک .سعدالبهائم ....
-
ناسازوار
لغتنامه دهخدا
ناسازوار. (ص مرکب ) مخالف . غیرموافق . آنکه سازش ندارد. (ناظم الاطباء). مخالف . (دهار). منافی . مانعةالجمع. متباین . مباین . || سرکش . آنچه مطیع و رام نباشد. (ناظم الاطباء). || بدخوی . بدسلوک . ناموافق : ناشزه ؛ زن ناسازوار با شوی . (منتهی الارب ). |...
-
مذائر
لغتنامه دهخدا
مذائر. [ م ُ ءِ ] (ع ص ) ناقة مذائر؛ ماده شتر که چون بچه بزاید از اوبگریزد و نفرت آیدش یا آنکه ببوید و به دل مهر نیارد بر وی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || زن ناسزاوار با شوی خود. (منتهی الارب ). ناشزه . زن که تندخوئی کند. (...
-
ناشز
لغتنامه دهخدا
ناشز. [ ش ِ ] (ع ص ) بلندنشیننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (صراح ) (منتخب اللغات ). آنچه که بلند برآمده باشد از مکانش . ما کان ناتاً مرتفعاً عن مکانه . (المنجد). مرتفع. (اقرب الموارد). ج ، نواشز.- عرق ناشز ؛ رگ بلند برآمده و برجهنده از بیماری . (من...
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زِ ] (ع اِ) سرگین .(اقرب الموارد) (دهار) (متن اللغة) (بحر الجواهر). سرگین اسب و غیره . (غیاث اللغات ). زبل سرگین (سرجین ). و در حدیث عمر است که زنی ناشزه را بفرمود تا در زبلدان زندانی کنند. (از نهایه ابن اثیر). زبل و زبیل سرگین است و مزبله جا...
-
عنک
لغتنامه دهخدا
عنک . [ ع َ ] (ع مص ) بسته گردیدن و بلند شدن ریگ ، چندان که راه بر وی نماند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرد آمدن و مرتفع گشتن ریگ ، بطوری که راهی در آن نماند. (از اقرب الموارد). || ناسازواری نمودن و نافرمانی کردن زن با شوی . (...
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (ع ص ) در عربی نقیض نحس باشد. (برهان )(مهذب الاسماء). نیک . (غیاث ) (آنندراج ) : دولت سعدش ببوسد هر زمانی آستین طایر میمونش باشد هر زمانی خواستار. منوچهری .بچشم بخت روی ملک بنگربدست سعد پای نحس بشکن . منوچهری .نیک را بد دارد و بد را نکو ...