کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشایست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناشایست
/nāšāyest/
معنی
آنچه درخور و شایسته نباشد؛ ناپسند؛ ناپسندیده؛ بد؛ زشت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. غیرمعقول، ناسزا، نامعقول
۲. بیجا، نامتناسب، نامربوط، نامناسب، ناوجه
۳. حرام، ناروا
۴. فجور، فساد، فسق ≠ شایست
دیکشنری
foul, improper, inappropriate, indecent, unbecoming, unsavory, unseemly
-
جستوجوی دقیق
-
ناشایست
واژگان مترادف و متضاد
۱. غیرمعقول، ناسزا، نامعقول ۲. بیجا، نامتناسب، نامربوط، نامناسب، ناوجه ۳. حرام، ناروا ۴. فجور، فساد، فسق ≠ شایست
-
ناشایست
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ په . ] (ص .) نالایق ، ناسزاوار.
-
ناشایست
لغتنامه دهخدا
ناشایست . [ ی ِ ] (ص مرکب ) چیزی که شایسته و لایق نباشد. (ناظم الاطباء). نادرخور. نامناسب . نالایق . ناشایسته . ناسزاوار. نازیبنده . نابجا. || ناروا. حرام . ممنوع . محظور. منهی . ناجایز. گناه . بزه : یاری خواستم از باری تبارک و تعالی به گزاردن آنچه ب...
-
ناشایست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹ناشایسته› nāšāyest آنچه درخور و شایسته نباشد؛ ناپسند؛ ناپسندیده؛ بد؛ زشت.
-
واژههای مشابه
-
ناشایست کردن
لغتنامه دهخدا
ناشایست کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار بد کردن . گناه کردن . مرتکب گناه شدن . کار حرام و ناروا و ناسزا کردن : ز ناشایست کردن شرمش آمدکه بر دو کتف خود دو پاسبان دید.؟
-
ناشایست گفتن
لغتنامه دهخدا
ناشایست گفتن . [ ی ِگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناسزا گفتن . دشنام دادن . فحش دادن : جبرئیل رسول را گفت که نشان ایشان آن باشد که جفت ترا ناشایست گویند. (کتاب النقض ص 431).
-
جستوجو در متن
-
اثم
فرهنگ واژههای سره
ناشایست
-
حرام
واژهنامه آزاد
ناشایست، ناروا.
-
بد اندر خورش
واژهنامه آزاد
ناشایست، ناسزاوار
-
نامرضی
واژگان مترادف و متضاد
ناپسند، ناشایست، نامقبول ≠ مرضی
-
حرام
فرهنگ واژههای سره
نابایسته، ناروا، ناشایست
-
ناروایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nāravāy(')i روا نبودن؛ ناشایست.
-
نافرزام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nafarzām ناشایست؛ ناشایسته؛ نالایق؛ نکوهیده.