کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناسور
/nāsur/
معنی
۱. زخمی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد.
۲. (صفت) زخمی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جراحت، جرح، زخم
دیکشنری
ill, sore
-
جستوجوی دقیق
-
ناسور
واژگان مترادف و متضاد
جراحت، جرح، زخم
-
ناسور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) زخمی که آب کشیده و عفونی شده باشد.
-
ناسور
لغتنامه دهخدا
ناسور. (ع اِ) ریش روان . (بحر الجواهر). ریش که بر گوشه ٔ چشم افتد و جایگاه دیگر. (مهذب الاسماء). ریش روان که اکثر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعد و بن دندان پیدا گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناصور. (معجم متن اللغة) (دهار) : پیسی و ناسورکون و گر...
-
ناسور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نواسیر] nāsur ۱. زخمی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد.۲. (صفت) زخمی.
-
ناسور
لهجه و گویش تهرانی
علیل،زخم سطحی
-
واژههای مشابه
-
ناسور شدن
لغتنامه دهخدا
ناسور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناسورگشتن . در تداول ،به دو لخت شدن جراحت یا قرحه به علت سوده شدن به جامه یا جز آن . به واسطه ٔ سوده شدن به خون افتادن جراحت و قرحه . (یادداشت مؤلف ). || چرکین شدن ریش . رجوع به ناسور شود : و اندر این مدت جزوی دیگر ...
-
ناسور کردن
لغتنامه دهخدا
ناسور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناسور کردن ریش ؛ خراشیدن ریش پیش از نضج . پیش از رسیدن آبله یا ریش پوست آن کندن و سخت بدتر کردن آن . (یادداشت مؤلف ) : سرمست بزم ساخته چشمت پیاله راناسور کرده شور لبت داغ لاله را.ملا درکی قمی (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
ناصور
لغتنامه دهخدا
ناصور. (ع اِ) علتی که در بدن در حوالی مقعد وغیر آن پدید آید. (از معجم متن اللغة). || ریش روان . ناسور. || هر قرحه ای که مزمن شده باشد در بدن . (از معجم اللغة). ریش کهنه . (ناظم الاطباء). ناسور. (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) (دهار) (از المنجد). ج ...
-
جستوجو در متن
-
نواسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ ناسور] [قدیمی] navāsir = ناسور
-
نواسیر
لغتنامه دهخدا
نواسیر. [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ناسور. رجوع به ناسور شود.
-
لیچ افتادن
لهجه و گویش تهرانی
عرقسوز شدن، ناسور شدن
-
fistular
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fistular، مربوط به ناسور