کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسودمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناسودمند
/nāsudmand/
معنی
بیفایده؛ بیهوده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیثمر، بیحاصل، بیفایده، بیهوده
۲. زیانبخش
۳. پوچ، لاطائل، مهمل ≠ سودمند
دیکشنری
useless
-
جستوجوی دقیق
-
ناسودمند
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیثمر، بیحاصل، بیفایده، بیهوده ۲. زیانبخش ۳. پوچ، لاطائل، مهمل ≠ سودمند
-
ناسودمند
لغتنامه دهخدا
ناسودمند. [ م َ ] (ص مرکب ) بی فایده . بیهوده . بی حاصل . بی سود. بی اثر : بدان دشت چه گرگ و چه گوسفندچو باشند بیکار و ناسودمند. فردوسی .که گستهم و بندوی را کرده بندبه زندان کشیدند ناسودمند. فردوسی .که ازبهر من دل نداری نژندنکوشی به فریاد ناسودمند. ن...
-
ناسودمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāsudmand بیفایده؛ بیهوده.
-
جستوجو در متن
-
لاطائل
واژگان مترادف و متضاد
بیسود، بیفایده، بیهوده، مهمل، ناسودمند
-
information pollution
آلودگی اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] گسترش اطلاعات ناسودمند در هر سامانۀ اطلاعاتی
-
زیانآور
واژگان مترادف و متضاد
زیانبار، زیانبخش، زیانمند، ضرردار، مضر، ناسودمند ≠ سودمند
-
زیانبخش
واژگان مترادف و متضاد
زیانبار، زیانبخش، مضر، ناسودمند، نامفید ≠ مفید
-
حشف
فرهنگ فارسی معین
(حَ شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خرمای بد، خرمای بسیار پست . 2 - سخن ناسودمند.
-
اتلاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تلف کردن ، نابود کردن . 2 - (مص ل .) هلاک یافتن . ؛ ~ وقت بیهوده وقت را صرف کردن ، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن .
-
نامفید
لغتنامه دهخدا
نامفید. [ م ُ ] (ص مرکب ) ناسودمند. || بی اثر. بی خاصیت : و به مشاورت و مفاوضت نامفید ایشان در هیچ مهم خوض و شروع نپیوندد. (سندبادنامه ص 245). و قلم بی شمشیر و علم بی عمل نامفید بود. (سندبادنامه ص 4).
-
باد و بید
لغتنامه دهخدا
باد و بید. [ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع )بی فایده و ناسودمند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر : که بهرام دادش به ایران نوید سخن گفتن او شود باد و بید.فردوسی .
-
بی فائده
لغتنامه دهخدا
بی فائده . [ ءِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فائده ) بی نفع. غیرمفید. ناسودمند. بی فایده : امر دالغ؛ کار بی فائده . (منتهی الارب ) : کوشش بی فائده ست وسمه بر ابروی کور. سعدی .رجوع به بی فایده شود.
-
بلااستفادة
لغتنامه دهخدا
بلااستفادة. [ ب ِ اِ ت ِ دَ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + استفاده ) بدون استفاده . بی فایده . بی بهره . مقابل مفید. مقابل سودمند. (فرهنگ فارسی معین ). ناسودمند. غیرمفید. بی مصرف .
-
خشاردن
لغتنامه دهخدا
خشاردن . [ خ ُ / خ َ دَ ] (مص ) پاک کردن زمین و باغ از گیاه ناسودمند. (یادداشت بخط مؤلف ). || پیراستن درخت از شاخ کج و بی ثمر. (یادداشت بخط مؤلف ).