کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسازواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناسازواری
/nāsāz[e]vāri/
معنی
ناسازگاری؛ مخالفت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
incoherence
-
جستوجوی دقیق
-
ناسازواری
لغتنامه دهخدا
ناسازواری . (حامص مرکب ) مخالفت . (دهار). مخالفت . عدم موافقت . اختلاف . منازعت . سرکشی . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). || تباین . بینونت . تنافی . منافات . عدم توافق . تضاد.
-
ناسازواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] nāsāz[e]vāri ناسازگاری؛ مخالفت.
-
واژههای مشابه
-
ناسازواری کردن
لغتنامه دهخدا
ناسازواری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت نکردن . گردنکشی کردن . (از ناظم الاطباء). || بدسلوکی . بدرفتاری . دشمن خوئی . || ناسازگاری کردن . سازگاری نداشتن . رجوع به ناسازوار شود.
-
جستوجو در متن
-
سازواری
واژگان مترادف و متضاد
توافق، سازگاری، موافقت، همآوازی، همدلی ≠ ناسازواری، ناهمدلی
-
بدسری
لغتنامه دهخدا
بدسری . [ ب َ س َ ] (حامص مرکب ) بدرفتاری . سؤرفتار. سؤمعامله . کج تابی . ناسازگاری . ناسازواری . سؤمعاشرت . بدتابی : نشوز؛ بدسری کردن با شوی . ناسازواری کردن با کسی . سر بدسری گذاشتن با کسی . بنای بدسری گذاشتن با کسی . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
نشص
لغتنامه دهخدا
نشص . [ ن َ ] (ع مص ) ناسازواری نمودن زن شوی را و در غضب آوردن . (منتهی الارب ) . رجوع به نُشوص شود.
-
ناسازگاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. عدمتجانس، عدمتفاهم، عدمسازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی ۲. اختلاف، تباین، مغایرت، منافات ۳. دورویی، نفاق ≠ سازگاری
-
ناموافقی
لغتنامه دهخدا
ناموافقی . [ م ُ ف ِ ] (حامص مرکب ) موافق نبودن . ناسازگاری . ناسازواری . صفت ناموافق . رجوع به ناموافق شود.
-
بدقلقی
لغتنامه دهخدا
بدقلقی . [ ب َ ق َ ل ِ / ق ِ ل ِ ] (حامص مرکب ) بدخویی . بدادایی . بدجنمی (بیشتر در اسب ). (از یادداشتهای مؤلف ).- بدقلقی کردن ؛ بدخویی نمودن . ناسازواری کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
ناسالمی
لغتنامه دهخدا
ناسالمی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) بیماری . مرض . ناسلامتی . سالم نبودن . سرحال نبودن . || ناسازگاری . ناسازواری . عدم اعتدال . || آلودگی . زیان بخشی : ناسالمی هوا، ناسالمی آب .
-
ناشص
لغتنامه دهخدا
ناشص . [ ش ِ ] (ع ص ) ناسازوار و غضبناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که ناسازگاری کند با شوی خویش . (از اقرب الموارد). زنی که ناسازواری کند شوی را و در غضب و خشم آورد آن را. (ناظم الاطباء). ناشز. ناشزه .
-
مباینت
لغتنامه دهخدا
مباینت . [ م ُ ی َ ن َ ] (ع اِمص ) (از «مباینة» عربی ) ناسازواری . ناسازگاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، جدائی و دوری و تفاوت وبینونت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بینونت
لغتنامه دهخدا
بینونت . [ ب َ / ب ِ نو ن َ ] (از ع ، اِمص ) (از بینونة عربی ) جدائی و مفارقت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). تباین . ابانت . بین . مباینت . ناسازگاری . ناسازواری . دوگانگی . (یادداشت مؤلف ). || جدا شدن . بریدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بینونة شود.