کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناساخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناساخته
معنی
(تِ) (ص مف .) 1 - ساخته نشده . 2 - آماده نشده . 3 - برقرار نشده . 4 - ناآراسته 5 - مجهز نشده ، بی سلاح .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
unformed
-
جستوجوی دقیق
-
ناساخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (ص مف .) 1 - ساخته نشده . 2 - آماده نشده . 3 - برقرار نشده . 4 - ناآراسته 5 - مجهز نشده ، بی سلاح .
-
ناساخته
لغتنامه دهخدا
ناساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نابسیجیده . بی تهیه . بی ساز و برگ . ناآماده : ولیکن بدینگونه ناساخته گر آیم دمان گردن افراخته . فردوسی .ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه ). پیوسته چنان نشین که گویی دشمن بر در است تا اگر ناگه از در درآید ناسا...
-
واژههای مشابه
-
کافور ناساخته
لغتنامه دهخدا
کافور ناساخته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازکافور خالص است . (آنندراج ). کافور خام : یکی خرمن از سیم بگداخته یکی خانه کافور ناساخته .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
ناآسغده
لغتنامه دهخدا
ناآسغده . [ س َدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آسغده . ناساخته . نابسیجیده . غیر مهیا. || فراهم نشده . پراکنده .
-
نامسلح
لغتنامه دهخدا
نامسلح . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ص مرکب ) که سلاح ندارد. بی سلاح . که اسلحه ٔ حرب با خود همراه ندارد. || ناساخته . نابسیجیده . نامجهز.- چشم نامسلح ؛ بی عینک . بی ذره بین . بی دوربین .
-
ناآماده
لغتنامه دهخدا
ناآماده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مقابل آماده . نامهیا. که حاضر و آماده نیست . ناساخته . نیاراسته . نابسیجیده . فراهم ناشده . نامستعد. رجوع به آماده شود.
-
خام گرفتن
لغتنامه دهخدا
خام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) نوعی از سیاست است . (آنندراج ) . || خام گرفتن کار. کنایه از ناتمام و ناساخته گرفتن کار است . (آنندراج ).
-
نابسغده
لغتنامه دهخدا
نابسغده . [ ب ِ س َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نابساخته . نابسیجیده . ناآماده . ناساخته . نامرتب . مشوش . آشفته : نشاید درون نابسغده شدن نباید که نتوانش باز آمدن .ابوشکور.
-
رحلت کردن
لغتنامه دهخدا
رحلت کردن . [ رِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوچ کردن و رفتن و سفر کردن و راهی شدن . (ناظم الاطباء). || حرکت از این جهان بدان جهان . وفات کردن . مردن . (ناظم الاطباء). مجازاً، مردن . (یادداشت مؤلف ) : ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه ).
-
ناآراسته
لغتنامه دهخدا
ناآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آراسته . بدون زینت . نامزیّن . غیرمطرد. || نامهیا. آماده نشده . غیر مستعدّ. ناساخته . نابسیجیده . || نامنتظم . نامرتب . بدون نظم و ترتیب . || تباه . غیرمعمور. نابسامان . عَسطَلَة؛ سخن ناآراسته . هُراء؛ سخن ...
-
ساخته
لغتنامه دهخدا
ساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده : همه سپرغمهای آن از زر و سیم ساخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). || در تداول عامه در مقابل «...
-
گداخته
لغتنامه دهخدا
گداخته . [ گ ُت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) ذوب شده . گدازیده : زآن عقیقین مئی که هرکه بدیداز عقیق گداخته نشناخت هر دو یک گوهرند لیک بطبعاین بیفسرد وآن دگر بگداخت . رودکی .او را یافتم چون تار مویی گداخته . (تاریخ بیهقی ). بفرمود تا ستونها برآوردند از چهل ...
-
نضار
لغتنامه دهخدا
نضار. [ ن ُ ] (ع ص ، اِ) زر و سیم خالص ناگداخته ٔ بی غش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زر خالص . (دهار). به معنی طلا و نقره هر دو آمده اما بیشتر بر طلا اطلاق شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و نیز رجوع به نضر و نَضار شود : حاصل آن کودک بر آن تخت...