کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناز شست داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گیتیناز
فرهنگ نامها
(تلفظ: giti nāz) افتخار جهان ، موجب نازش و افتخار دنیا ، فخر کننده به عالم .
-
یاسناز
فرهنگ نامها
(تلفظ: yās nāz) (به مجاز) به زیبایی و طراوت یاس .
-
ناز خریدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) (مص ل .) ناز کشیدن ، ناز و کرشمة معشوق را تحمل کردن .
-
ناز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) 1 - (مص ل .) از روی عشوه و ناز خودداری کردن . 2 - کرشمه آمدن . 3 - به خود بالیدن و فخر کردن .
-
ناز کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) ناز و کرشمة معشوق را تحمل کردن .
-
سرو ناز
لغتنامه دهخدا
سرو ناز. [ س َرْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو نورسته را گویند، چه ناز بمعنی نورسته هم آمده است . (برهان ). || سروی را نیز گویند که شاخهای آن به هر طرف مایل باشد، برخلاف سرو آزاد. (برهان ) (آنندراج ). این جور در باغها کاشته میشود و به نام سرو کاشی...
-
شاه ناز
لغتنامه دهخدا
شاه ناز. (اِ مرکب ) نام لحنی است در موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ در لغت نامه شود.
-
قره ناز
لغتنامه دهخدا
قره ناز. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری تکاب و 11 هزارگزی خاور ارابه رو احمدآباد به تکاب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 256 نفر است . آب آن از چشمه سارها تأمین...
-
قره ناز
لغتنامه دهخدا
قره ناز. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 14500 گزی جنوب مراغه و 5 هزارگزی خاور شوسه ٔ مراغه به میاندوآب . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 325 تن . آب آن از رودخانه ؤ مردی و محصول آن غلا...
-
قره ناز
لغتنامه دهخدا
قره ناز. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 62 هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 7 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو مراکند. موقع جغرافیایی آن مالاریایی است . سکنه ٔ آن 65 تن . آب آن از آقچای و محصول آن غلات . شغل اهالی زراع...
-
ناز آوردن
لغتنامه دهخدا
ناز آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) ظاهراً به معنی شادی آوردن و ایجاد شادی و آسایش و نعمت کردن : کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم . فردوسی .که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرمت .اسدی .
-
ناز کردن
لغتنامه دهخدا
ناز کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) غنج . تدلل . (تاج المصادر بیهقی ). دلال . (دهار). داله . ادلال . عشوه گری . رجوع به ناز شود. || تفاخر. استکبار. خودنمائی . تکبر : یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند. حافظ. ||...
-
ناز کشیدن
لغتنامه دهخدا
ناز کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نازبردن . تحمل ناز کردن . رجوع به ناز شود : مستان کشند ناز زن قحبه نی مردمان عاقل هشیارش . ناصرخسرو.چندین غم تو خوردم و ناز تو کشیدم از عشق من و ناز خود آگاه نئی نوز. سوزنی .به جور از نیکوان نتوان بریدن بباید ن...
-
ناز نوروز
لغتنامه دهخدا
ناز نوروز. [ زِ ن َ ] (اِخ ) نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (جهانگیری ) (شمس اللغات ) (انجمن آرا) (برهان جامع) : چو در پرده کشیدی ناز نوروزبه نوروزی نشستی دولت آن روز.نظامی .
-
بید ناز
لغتنامه دهخدا
بید ناز. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بید موله .بید مجنون . بید معلق . (یادداشت مؤلف ) : زلفت که چو بید ناز آویخته است خاک محن اندر سر من بیخته است . (از کتاب شرف الدین رامی ).رجوع به بید مولّه و بید مجنون و بید معلق شود.