کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نازیدن
/nāzidan/
معنی
۱. ناز کردن.
۲. به خود یا چیز و کسی بالیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بالیدن، تفاخر، فخرفروختن، نازش
فعل
بن گذشته: نازید
بن حال: ناز
دیکشنری
boast, brag, flaunt, glory, swagger, vaunt
-
جستوجوی دقیق
-
نازیدن
واژگان مترادف و متضاد
بالیدن، تفاخر، فخرفروختن، نازش
-
نازیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - ناز کردن . 2 - فخر کردن ، تکبر نمودن .
-
نازیدن
لغتنامه دهخدا
نازیدن . [ دَ ] (مص ) ناز کردن و استغنائی نمودن . (آنندراج ). تدلل . دلربائی : مر مرا شرم گرفت از تو و نازیدن تومر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین ؟ فرخی .بنازید اگرتان نوازد به مهربترسید چون چین درآرد به چهر. اسدی . || خرامیدن . به ناز و نخوت خرام...
-
نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) nāzidan ۱. ناز کردن.۲. به خود یا چیز و کسی بالیدن.
-
نازیدن
لهجه و گویش تهرانی
ناز کردن
-
جستوجو در متن
-
تفاخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafāxor ۱. بر یکدیگر فخر کردن؛ به یکدیگر نازیدن.۲. به خود نازیدن.۳. به چیزی یا کسی فخر کردن.
-
بالندگار
واژهنامه آزاد
همواره بالنده، همواره نازیدن و افتخار کردن، افتخار و نازیدن جاوید و ابدی.
-
نازیدنی
لغتنامه دهخدا
نازیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت )که قابل تفاخر و نازیدن است . رجوع به نازیدن شود.
-
مباهات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباهاة] mobāhāt فخر کردن؛ نازیدن به کسی یا چیزی.
-
چوسی آمدن
لهجه و گویش تهرانی
قمپز در کردن،نازیدن
-
مفاخرت کردن
واژگان مترادف و متضاد
افتخار کردن، نازیدن، بالیدن
-
مفخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مفخرة، جمع: مفاخر] [قدیمی] mafxare آنچه مایۀ فخر و نازیدن باشد؛ چیزی که به آن فخر کنند.
-
فخور
لغتنامه دهخدا
فخور. [ ف ُ ] (ع مص ) نازیدن . || نازیدن به خوی نیکو. || افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب ). رجوع به فخر و فخار شود.
-
افتخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eftexār ۱. فخر کردن؛ نازیدن؛ سرافرازی.۲. (اسم) چیزی که مایه فخر کردن و نازیدن شود؛ مایۀ افتخار.