کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازک کمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نازک دماغ
لغتنامه دهخدا
نازک دماغ . [ زُ دَ ] (ص مرکب ) آنکه شامه ای حسّاس دارد. که شامه ٔ وی قویست : چنان آن نازنین نازک دماغ است که او را بوی گل دود چراغ است .ملاطاهر غنی (از آنندراج ).
-
نازک دماغی
لغتنامه دهخدا
نازک دماغی . [ زُ دَ ](حامص مرکب ) صفت نازک دماغ . رجوع به نازک دماغ شود.
-
نازک سرا
لغتنامه دهخدا
نازک سرا. [ زُ س َ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان در 7هزارگزی شمال آستانه و 7هزارگزی شمال جاده ٔ شوسه ٔ آستانه به رشت و در کناره ٔ غربی سفیدرود، در جلگه واقع است هوایش معتدل مرطوب و مالاریاخیز است . 254 تن سکنه دارد، اه...
-
نازک شاه
لغتنامه دهخدا
نازک شاه . [ زُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ،از ملوک کشمیر است و دو بار (در 934 و 942 هَ . ق .)به سلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 432 شود.
-
نازک شدن
لغتنامه دهخدا
نازک شدن . [ زُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نازک شدن گوشت ؛ ترد و زودپز شدن آن بعلاج ، مانند در برف و یخ نهادن یا در ماست و امثال آن خوابانیدن آن یا برگ انجیر یا انجیر نارس در دیگ گوشت کردن یا پاشیدن گرد انجیر خام خشکانیده بر آن ، و امثال آن . (یادداشت مؤلف...
-
نازک طبع
لغتنامه دهخدا
نازک طبع. [ زُ طَ ] (ص مرکب ) ظریف . حساس . زودرنج . اندک احتمال . نازپرورده : تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانیهای مشتی دلق پوشان .حافظ.
-
نازک طبعی
لغتنامه دهخدا
نازک طبعی . [ زُ طَ ] (حامص مرکب ) زودرنجی . بی تحملی : مرا حیائی مناع است و نازک طبعی با آن یار است . (چهار مقاله ). || نازک چری . نازک خوراکی . در غذا ایراد گرفتن . همه غذائی نخوردن : ازین نازک طبعی ، خرده گیری ، عیبجوئی ، بدخوئی که از آب کوثر نفرت...
-
نازک طبیعت
لغتنامه دهخدا
نازک طبیعت . [ زُ طَ ع َ ] (ص مرکب ) نازک طبع : تو ای نازک طبیعت می بری دل را نمی دانی که چندین کاروان ناله می آید به دنبالش .ناصر علی (از آنندراج ).
-
نازک طینت
لغتنامه دهخدا
نازک طینت . [ زُ ن َ ] (ص مرکب ) نازک طبع. نازک طبیعت . حساس . نازپرورده : مغیلان پای نازک طینتان را در حنا داردچه غم دارد ز خارآن کس که آتش زیر پا دارد.طالب (از آنندراج ).
-
نازک عذار
لغتنامه دهخدا
نازک عذار. [ زُ ع ِ ] (ص مرکب ) که عذاری لطیف دارد. جوان نوخاسته که پوست صورتش لطیف است . که گونه ای شاداب و مو برنارسته دارد : ز دست شاهد نازک عذارعیسی دم شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود.حافظ.
-
نازک کار
لغتنامه دهخدا
نازک کار. [ زُ ] (ص مرکب ) در تداول بنایان ، آنکه گچ بدیوار مالد یا گل گچین و امثال آن سازد. بنائی که سفیدکاری و گچ بری کند. بنائی که تنها به گچ کاری پردازد. (یادداشت مؤلف ). مقابل سفت کار و کلفت کار.
-
نازک کاری
لغتنامه دهخدا
نازک کاری . [ زُ ] (حامص مرکب ) کارهای باریک لطیف مثل گچ بری و باریک سازی های نقاشی . (فرهنگ نظام ). آن کاری نازک است که در گچ بری و زرگری و مانند اینها هویدا می گردد. منبت کاری را هم گویند. (آنندراج ). عمل نازک کار. رجوع به نازک کار شود.
-
نازک مزاج
لغتنامه دهخدا
نازک مزاج . [ زُ م ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای طبیعت و سرشت نرم و ملایم باشد. (ناظم الاطباء). || زودرنج . حساس . رقیق القلب .
-
نازک مزاجی
لغتنامه دهخدا
نازک مزاجی . [ زُ م ِ ] (حامص مرکب ) ملایم طبعی . نرم خوئی . || رقت قلب . زودرنجی . حساسیت : اگر دانستمی نازک مزاجیهای طبعش رادرون سینه پای آه را زنجیر می کردم . ؟ (از آنندراج ).بس که از نازک مزاجی بی دماغم کرده اندمی برد از خویش موج چین پیشانی مرا.ج...
-
نازک مشام
لغتنامه دهخدا
نازک مشام . [ زُ م َ ] (ص مرکب ) نازک دماغ . که مشامی حساس دارد : بس که در بزمی نسیمی گشته ام نازک مشام نکهت گلهای باغ از خار صحرا می کشم .؟ (از آنندراج ).