کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازک و نرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ورقه نازک قلعی
دیکشنری فارسی به عربی
رقائق المعدن
-
پارچه بسیار نازک
دیکشنری فارسی به عربی
خيط رقيق
-
پشت چشم نازک کردن
لهجه و گویش تهرانی
ناز کردن،بی اعتنایی
-
جستوجو در متن
-
احوری
لغتنامه دهخدا
احوری . [ اَ وَ ری ی ] (ع ص ) سپید نازک . (مؤید الفضلاء). سپید روشن . || نرم و نازک . || آنکه دارای پوست نرم و تابان و درخشان بود.
-
ناعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nā'em نرم؛ ملایم؛ نازک و لطیف.
-
لواش
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) نوعی نان نرم و نازک و پهن .
-
غادة
لغتنامه دهخدا
غادة. [ دَ ] (ع ص ) زن نازک و نرم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). غادة، للناعمة. (دستور اللغة). زن نازک و نرم که نرمی او نمایان باشد. (منتهی الارب ). غیداء. || درخت تازه و نازک و نرم . (منتهی الارب ). ج ، غادات .
-
نرمق
لغتنامه دهخدا
نرمق . [ ن َ م َ ] (معرب ، ص ) معرب نرمه . نرم و نازک . (آنندراج ). مأخوذ از نرمه ٔ فارسی به معنی نرم و نازک . (ناظم الاطباء).
-
رخص
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) نرم و نازک .
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (ص ) هندی باستان : نمرا (مطیع، منقاد)، اوستا: نمره واخش (؟) ، پهلوی : نرم (نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر . جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جس...
-
مناعم
لغتنامه دهخدا
مناعم . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نبت مناعم ؛ گیاه نرم و نازک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). گیاه نرم و نازک و باطراوت . (ناظم الاطباء).
-
تباهچه
فرهنگ فارسی معین
(تَ چِ) (اِ.) گوشت پختة نرم و نازک .
-
رخص
لغتنامه دهخدا
رخص . [ رَ ] (ع ص ) نرم و نازک . گویند: غلام رخص الجسد؛ نازک اندام . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). نازک بدن . (یادداشت مؤلف ). بناز پرورده . (مهذب الاسماء). هر چیز نرم . (از اقرب الموارد). نرم تر وتازه و مؤنث آن رَخْصة است . رجوع به ...
-
نرم اندام
لغتنامه دهخدا
نرم اندام . [ ن َ اَ ] (ص مرکب ) لطیف الخلقه . ظریف خلقت . ظریف اندام . که اندامی نرم و نازک دارد. ناعم . ناعمة.
-
نرمه
فرهنگ فارسی معین
(نَ مِ) (ص .) 1 - نرم و نازک . 2 - پرة گوش .