کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازک طینت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازک طینت
لغتنامه دهخدا
نازک طینت . [ زُ ن َ ] (ص مرکب ) نازک طبع. نازک طبیعت . حساس . نازپرورده : مغیلان پای نازک طینتان را در حنا داردچه غم دارد ز خارآن کس که آتش زیر پا دارد.طالب (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
نازُک
لهجه و گویش بختیاری
nâzok نازک.
-
smallwood
نازکچوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] دارِ گردی که قطر یا محیط آن از حد مشخصی کمتر باشد، گاه برای این نوع چوب حداقل اندازهای نیز قائل میشوند
-
Ziziphora tenuior
کاکوتی نازک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای کاکوتی به شکل علفی یکساله با کرکهای کوتاه و زبر و ساقۀ به طول 5 تا 15 سانتیمتر که ممکن است ساده یا بسیار منشعب باشد و برگهای آن خطی یا خطیـ سرنیزهای است و گلآذین سنبلۀ انتهایی آن متراکم و بلند و جام گل آن یاسمنی و بنفش ...
-
thin section
برش نازک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] برشی بسیار نازک از برخی مواد فرهنگی، عمدتاً سنگ و سفال، برای مطالعات آزمایشگاهی
-
نازک طبعی
فرهنگ فارسی معین
(زُ. طَ) [ فا - ع . ] (حامص .) 1 - حساسیت ، زودرنجی . 2 - طبع شاعرانه و لطیف داشتن .
-
نازک اندیش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ) (ص فا.) نک . نازک بین .
-
نازک بین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) باریک بین ، دقیق .
-
نازک خیال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - آن که دارای تخیلی لطیف و دقیق است ، نازک اندیش . 2 - عارف .
-
نازک دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) زودرنج ، حساس ، رقیق القلب .
-
نازک دوزی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) دوختن لباس - های تابستانی و نازک . مق ضخیم دوزی .
-
نازک کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص شغل .) 1 - بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند. مق سفت کار، کلفت کار. 2 - صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه .
-
نازک نارنجی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رِ) (ص مر.) (عا.) کسی که تحمل سختی ها را ندارد، زودرنج .
-
نازک نی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) (ص مر.) یکی از دو استخوان تشکیل دهندة ساق پا.