کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازک خور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نازک تهیگاه
لغتنامه دهخدا
نازک تهیگاه . [ زُ ت ُ ] (ص مرکب ) باریک کمر. (ناظم الاطباء).
-
نازک جگر
لغتنامه دهخدا
نازک جگر. [ زُ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) که جگری نازک و آزارپذیر دارد. که نازپرورده و حساس است و زودرنج : نازک جگران باغ رنجورشیرین نمکان تاک مخمور.نظامی .
-
نازک چر
لغتنامه دهخدا
نازک چر. [ زُ چ َ ] (نف مرکب ) نازپرورده . که در ناز و نعمت زیسته است . که همه غذائی نتواند خورد. که به غذای لطیف و خوب عادت کرده است . خوش خوراک . نازک خوراک .
-
نازک چری
لغتنامه دهخدا
نازک چری . [ زُ چ َ ] (حامص مرکب ) نازک چر بودن . صفت نازک چر. رجوع به نازک چر شود.
-
نازک خلق
لغتنامه دهخدا
نازک خلق . [ زُ خ ُ ] (ص مرکب ) نرم خوی . متواضع. (ناظم الاطباء). نازک طبع. نازک خو. (آنندراج ).
-
نازک خوار
لغتنامه دهخدا
نازک خوار. [ زُ خوا / خا ] (نف مرکب ) که غذای خوب و مطبوع خورد. که هر غذائی نتواند خورد. نازک چر.
-
نازک خواری
لغتنامه دهخدا
نازک خواری . [ زُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) صفت نازک خوار.
-
نازک خوراک
لغتنامه دهخدا
نازک خوراک . [ زُ خوَ / خ ُ ] (ص مرکب ) نازک خوار. نازک چر.
-
نازک خوراکی
لغتنامه دهخدا
نازک خوراکی . [ زُ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت نازک خوراک . رجوع به نازک خوراک شود.
-
نازک خوری
لغتنامه دهخدا
نازک خوری . [ زُ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) نازک خواری .
-
نازک خیال
لغتنامه دهخدا
نازک خیال . [ زُ ] (ص مرکب ) که خیالش نازک و لطیف و رقیق است . که مخیله ای دقیق و قوی دارد. نازک اندیش . دقیق الفکر : چو مضمونی که در دل بگذرد نازک خیالی راسخن هردم بگرد آن لب خاموش می گردد. جلال اسیر (از آنندراج ).گرچه صائب نازک افتاده ست آن موی میا...
-
نازک خیالی
لغتنامه دهخدا
نازک خیالی . [ زُ ] (حامص مرکب ) دقت خیال . قوت تخیل . باریک اندیشی . صفت نازک خیال .
-
نازک دل
لغتنامه دهخدا
نازک دل . [ زُ دِ ](ص مرکب ) دل نازک . رقیق القلب . لین الفوآد. زودرنج . آنکه زود از بدی متأثر شود و گرید. حساس : زنان نازک دلند و سست رایندبهر خو چون برآریشان برآیند. (ویس و رامین ).بس این سنگ سخت از دل انگیختن به نازک دلان درنیامیختن . نظامی .مرنج...
-
نازک دلی
لغتنامه دهخدا
نازک دلی . [ زُ دِ ] (حامص مرکب ) رقت قلب . مهربانی . زودرنجی . رحم دلی . حالت و صفت نازک دل .
-
نازک دماغ
لغتنامه دهخدا
نازک دماغ . [ زُ دَ ] (ص مرکب ) آنکه شامه ای حسّاس دارد. که شامه ٔ وی قویست : چنان آن نازنین نازک دماغ است که او را بوی گل دود چراغ است .ملاطاهر غنی (از آنندراج ).