کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازکنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نازکنان
/nāzkonān/
معنی
در حال ناز کردن و عشوهگری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عشوهکنان، غمزهکنان، کرشمهکنان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازکنان
واژگان مترادف و متضاد
عشوهکنان، غمزهکنان، کرشمهکنان
-
نازکنان
لغتنامه دهخدا
نازکنان . [ ک ُ ](ق مرکب ) خرامان با ناز و عشوه . نازان : سوی حوض آمدند نازکنان گره از بند فوطه بازکنان .نظامی .
-
نازکنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) nāzkonān در حال ناز کردن و عشوهگری.
-
جستوجو در متن
-
عشوهکنان
واژگان مترادف و متضاد
خرامان، کرشمهکنان، نازان، نازکنان
-
طنزکنان
واژگان مترادف و متضاد
طنازانه، نازکنان، کرشمهکنان، عشوهکنان
-
کرشمهکنان
واژگان مترادف و متضاد
عشوهکنان، غمزهکنان، نازکنان
-
نازان
واژگان مترادف و متضاد
بالنده، عشوهکنان، کرشمهکنان، نازآفرین، نازکنان
-
طنزکنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] tanzkonān درحال طنز کردن؛ درحال نازوکرشمه؛ نازکنان.
-
نازان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nāzān ۱. نازکننده.۲. (قید) نازکنان؛ در حال ناز کردن.
-
نازان
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص فا.) ناز کننده . 2 - (ق .) نازکنان ، در حال ناز کردن .
-
طنزکنان
لغتنامه دهخدا
طنزکنان . [ طَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) نازکنان . در حال ناز و کرشمه : گه گه آید برِ من طنزکنان آن رعناهمچوخورشید که با سایه درآید بطرب .سنائی .
-
کرشمه کنان
لغتنامه دهخدا
کرشمه کنان . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) غمزه کنان . نازکنان : جمالی چو در نیمروز آفتاب کرشمه کنان نرگسی نیم خواب .نظامی .
-
ترانه زن
لغتنامه دهخدا
ترانه زن . [ ت َ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) مغنی . (ناظم الاطباء). ج ، ترانه زنان : از نوای تر ترانه زنان هر دو تن خاستند نازکنان .امیرخسرو (از بهار عجم ).
-
دست اندازان
لغتنامه دهخدا
دست اندازان . [ دَ اَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دست انداختن . در حال تکان دادن دست : تذأذؤ، تذریع، خزف ، ذأذاء، ذأذاءة، مُطَیطاء، مُطَیطی ̍؛ دست اندازان رفتن . (از منتهی الارب ). || خرامان و به ناز روان و نازکنان و رقص کنان . (لطایف ) : گرچه م...