کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نازکش
/nāzke(a)š/
معنی
آنکه ناز و عشوۀ کسی را تحمل کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازکش
لغتنامه دهخدا
نازکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) از: ناز + کش . به معنی کشنده ٔ ناز. آنکه ناز می کشد. که تحمل ناز می کند. تیمارخوار : ای به زمین بر چو فلک نازنین نازکشت هم فلک و هم زمین . نظامی .دل نهم بر شما و خوش باشم هرچه خواهید نازکش باشم . نظامی .نیست یکی ذره ج...
-
نازکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [مجاز] nāzke(a)š آنکه ناز و عشوۀ کسی را تحمل کند.
-
واژههای مشابه
-
ناز کشیدن، نازکش
لهجه و گویش تهرانی
منت کشی
-
واژههای همآوا
-
ناز کش
لهجه و گویش تهرانی
خریدار ناز:ناز کش داری ناز کن،نداری پاتو دراز کن
-
جستوجو در متن
-
نازخر
لغتنامه دهخدا
نازخر. [ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار ناز. نازبردار. که تحمل ناز معشوق کند. که ناز کسی را می کشد. نازکش .
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ / ک ِ ] (اِمص ) بن مضارع فعل کشیدن . || (فعل امر) امر به کشیدن یعنی بکش . (برهان ) (از آنندراج ). دوم شخص مفرد از امر حاضر از کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : ای عیسی بگذشته خوش از فلک آتش از چرخ فروکن سرما را سوی بالا کش . مولوی (از آنندراج ...
-
سیما
لغتنامه دهخدا
سیما. (ع اِ)نشان و علامتی که شناخته شود بدان خیر و شر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نشان . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). نشان . علامت . (منتهی الارب ) : اگر تو راست میگویی که فعل مرد و زن باشدچرا شکل تو در صورت نه سیمای پدر دارد. ناصرخسرو.آسی...
-
انبازی
لغتنامه دهخدا
انبازی . [ اَم ْ ] (حامص ) مزیدعلیه انباز. (آنندراج ). شرکت . (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء). شرکت در امور مادی و معنوی . همکاری . همدستی . (فرهنگ فارسی معین ). شرک . (دهار). شرکت . مشارکت . تشارک . اشتراک . (یادداشت مؤلف ). شراکت . (آنندراج ). خلطه...
-
بازکشیدن
لغتنامه دهخدا
بازکشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) از چیزی خودداری کردن . اجتناب ورزیدن . دوری کردن . تجنب . احتراز. پرهیز کردن : روانت مرنجان و مگداز تن ز خون ریختن بازکش خویشتن . فردوسی .و چون پدر ما پرمان یافت و برادر ما را بغزنین آوردند [ آلتونتاش خوارزمشاه ...
-
هم نشین
لغتنامه دهخدا
هم نشین . [ هََ ن ِ ] (نف مرکب ) هم نشین . هم نشست . (یادداشت مؤلف ). دو تن که با هم یک جا نشسته و مصاحب باشند. (برهان ) : ای پسندیدگان خسرو شرق همنشینان او به بزم و به خوان . فرخی .دولتش همشیره و دل همره و دین همنشین نصرتش هم زانو و اقبال همروی سرا...
-
ذره
لغتنامه دهخدا
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چنانچه در ...
-
نازک
لغتنامه دهخدا
نازک . [ زُ ] (ص ) کنایه از معشوق و مطلوب و شاهد. (برهان قاطع). محبوب نازکننده . بت . فغ. جانانه . دلدار. دلبر. (انجمن آرا). محبوب . معشوق . شاهد. (ناظم الاطباء) : ز چندان نازکان و نازنینان نمی بینم یکی از همنشینان . نظامی .آرزومندتر از شراب وصل نازک...