کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازپروردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازپروردی
لغتنامه دهخدا
نازپروردی . [ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت نازپرورد.
-
جستوجو در متن
-
نازک اندام
لغتنامه دهخدا
نازک اندام . [زُ اَ ] (ص مرکب ) آنکه همه اندام و اعضای وی نرم و لطیف باشد. (ناظم الاطباء). ظریف . ظریف اندام . جوان . متناسب اعضا. که اندامی ظریف و زیبا دارد : طلب کرد یار دلارام راپری پیکر نازک اندام را. نظامی .کافروخته روی بود و بدرام پاکیزه نهاد و...
-
ناز کشیدن
لغتنامه دهخدا
ناز کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نازبردن . تحمل ناز کردن . رجوع به ناز شود : مستان کشند ناز زن قحبه نی مردمان عاقل هشیارش . ناصرخسرو.چندین غم تو خوردم و ناز تو کشیدم از عشق من و ناز خود آگاه نئی نوز. سوزنی .به جور از نیکوان نتوان بریدن بباید ن...
-
نازپرورد
لغتنامه دهخدا
نازپرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده . (فرهنگ نظام ). نازپرور. نازک طبع. نازک مزاج که تحمل سختی و شدت ندارد. که در ناز و نعمت پرورش یافته و زیسته است : کای خواجه ٔ خوب نازپروردره پرخطر است باز پس گرد. نظامی ...
-
پشه
لغتنامه دهخدا
پشه . [ پ َ ش َ / ش ِ / پ َش ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) نوعی از حشرات دیپ تر نموسر که نیش آن ناقل بعض بیماریهاست . موشه . (لغت نامه ٔ اسدی ). سارخک . سارشک . سپیدپر. دَر. (برهان قاطع). بعوض . بَعُوضَه . بق . بَقَّه . (زمخشری ). بُدّ. خموش . طَیثار. طَثیار. ب...