کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازپرورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نازپرورده
/nāzparvard/
معنی
آنکه در رفاه و نازونعمت پرورش یافته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ظریف، لطیف، ملوس، نازپرورد، نازدیده، نازنین
۲. حساس، زودرنج ≠ محنتکشیده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازپرورده
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظریف، لطیف، ملوس، نازپرورد، نازدیده، نازنین ۲. حساس، زودرنج ≠ محنتکشیده
-
نازپرورده
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ دِ) (ص مف .) کسی که در رفاه و آسایش پرورش یافته .
-
نازپرورده
لغتنامه دهخدا
نازپرورده . [ پ َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نازپرور. نازپرورد. رجوع به نازپرورد شود : نازپرورده ٔ هزار نیازپرده ٔ رمز برگرفت از راز. نظامی .چو شد نازپرورده آن شاخ سروخرامنده شد چون خرامان تذرو.نظامی .
-
نازپرورده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹نازپرورد، نازپرور› nāzparvard آنکه در رفاه و نازونعمت پرورش یافته.
-
نازپرورده
دیکشنری فارسی به عربی
دلل
-
واژههای همآوا
-
ناز پرورده
لهجه و گویش تهرانی
ننر،متنعم،لوس
-
جستوجو در متن
-
دلل
دیکشنری عربی به فارسی
بناز پروردن , نازپرورده , متنعم کردن
-
لوس
لهجه و گویش تهرانی
نازپرورده،بی حس و لمس
-
هداکر
لغتنامه دهخدا
هداکر. [ هَُ ک ِ ] (ع ص ) نازپرورده . رجل هداکر؛ مرد به نازپرورده . (منتهی الارب ). منعم . (اقرب الموارد). || شیر غلیظ. (اقرب الموارد).
-
نازک نارنجی
لغتنامه دهخدا
نازک نارنجی . [ زُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) در تداول ، که به هر ناملایمی برنجد. نازپرورده ای که تحمل اندک دشواری نیارد کردن . زودرنج . که تاب اندک سختی ندارد. نازپرورده .
-
نازنین
واژگان مترادف و متضاد
دلربا، دوستداشتنی، زیبا، ظریف، قشنگ، گرامی، ناز، نازآلود، نازپرورد، نازپرورده
-
بچهننه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنبل ۲. لوس، ننر ۳. نازپرورد، نازپرورده ۴. بیکفایت، نالایق ۵. بیشهامت، ترسو
-
طفولة
لغتنامه دهخدا
طفولة. [ طُ ل َ ] (ع مص ) نرم و نازپرورده گردیدن . || خرد و ریزه شدن . (منتهی الارب ).